ذهن چموش بی مبالات...

ذهنم دارد می نویسد. دست من نیست. دست خودش است! انگار تخیلات مرا به چیزی حتا نمی پندارد!!!!

افسار گسیخته وار می تازد وامانده ! از کودکی که در کوچه می رود در حالی که دست کوچکش در گرفتن دست درشت و ضخیم پدر بزرگی  خمیده اما خًر ذوق ، کش آمده و ماتحتش در حفظ پوشک بزرگ و آویزانی در جدال با جاذبه، کاریکاتور متحرک و زنده ای ساخته است!

ذهنم مدام با خودش حرف می زند! تخیلاتم را با اردنگی به خانه ی قبر می فرستد و خودش دست به کار نوشتن می شود! با وجود چنین ذهنی اگر انفرادی و نبود کاغذ و قلم  هم راستا شوند من رسما خواهد مرد...

باز هم درباره دروغگویی می خواستم بنویسم ، اما ذهن چموش و چالشمند این روزها با تمرکز نداشته ام سر سازگاری ندارد! نمی دانم شاید هم شوکه شدن از رد صلاحیت پدر پیر انقلاب و نظام (!) ، به این روز انداخته ام! نه این که در روزِِ پدر نگران ِ آن پدر، باشم و نه اینکه حامی اش بوده ام رسماً ،به اینکه انتخابات برایم دغدغه بود اصلاً!  فقط اینکه ناگفته هزار نکته ی باریکتر زمو  و پیامی بزرگ در این به اصطلاح پولتیک وقیحانه ی رد صلاحیت پیداست.

کشور و جامعه شبیه تر به " سرزمین گوجه های سبز"  می شود و دیکتاتور، دیکتاتوری را بیشتر به سمت استبداد سوق می دهد و " هیچ چیز غم انگیز تر از این نیست" ....

 

:/

به دست چه کسی؟! انتخاب یا انتصاب؟

 

آنقدر تصویر تلویزیون میلی  بی آنتن مانده ام وخیم است و تصویر دو سه شبکه ی ماهواره ای که نگاه میکنم صاف و بی خش و کم پارازیت که دیگر مدت مدیدیست قید رادیو 7 منصور ض ابطیان را زده ام و بیمارگونه به خبرهای دنیا اجازه میدهم پس زمینه ی خانه ی محقرم را تسخیر کنند! مهم  نیست به زبان فرانسه یا فارسی ، مهم نیست گوش بدهم یا نه! فقط یک صدایی باید مدام به گوش برسد تا کوششی باشد در استتار تنهایی شبانه !

از در وارد نشده و لباسهای بدقواره ی کار را از تن نکنده ، دکمه ی قرمز کنترل را فشار میدهم و بلا فاصله خبر فوری بی بی سی ، از کاندیداتوری رف سنجانی و ر.حیم م.شایی در آخرین ساعات مهلت ثبت نام با خبرم می کند !

باز هم هیزم ها را گذاشتند که لحظه های پایانی به تنور انتخاباتشان بریزند!

یک هفته ی پیش رئیس جدید خود نخبه پندارم (!) که هنوز چیزی از صحت نخبگی اش دستگیرم نشده ، ترسیم تحلیل انتخاباتی پر طول و تفسیرش را روی تابلوی وایت برد، به انتخاب جلیلی انجاماند و اصرار داشت با من و همکارم شرط هم ببندد! شرط نبستیم ما!

همکارم کلا سر در نمی آورد و قرار است فقط به وظیفه شرعی اش عمل کند! :" وقت ندارم درباره شان تحقیق کنم! رای سفید می اندازم به صندوق!"

بنده اما همچنان ساده انگارانه، فکر می کردم نظر رهبری اینبار به نظر و.لایتی نزدیکتر خواهد بود! از هاشمی و خاتمی به دلیل تهدیدهای کیهانی ، خبری نخواهد شد و دُم م.شایی هم در شورای نگهبان چیده خواهد شد!لذا با شرایط بغرنج اقتصادی فعلی هرگونه شرطبندی ریسک آمیزی مؤکداً حرام می باشد!

 

گیج و مست و ملنگ حالا باید بنشینیم به نظاره ی نظر رهبر و شورای نگه بانشان!

  در نهایت  مهم ترین چیزی که فکر  را مشغول  میکند اینست که آیا این رای مردم است که از صندوقها بیرون می آید؟"

 

 

 

علیه ما! + در بهت زلزله!

قرار است کلیه برنامه های کنترل جمعیت را که از اواسط دهه ی 70 ، شدیداً پیگیری کرده اند، بی خیال شوند.
قرار است تسهیلات ویژه ای در نظر بگیرند برای تولید بچه های بیشتر! زنان جامعه ی اسلامی که با وجود مهارت و توانایی هایی بسیار در تصاحب صندلی های دانشگاه  ها ، حالا از انتخاب 77 رشته محروم شده اند، باید آماده عزم ملی برای پرورش فرزاندان بیشتری در دامان خود شوند.

فرزندان برومندی که خیلی ها می گویند، قرار است در آب نمک بخوابند تا فردا روز، گوشت لذیذ دم توپ جنگ های احتمالی نظام مقدس فراهم باشد و خدای نکرده کم و کسری ای چیزی دامان این حکومت را نگیرد.
به هر حال با اولویت دادن به خانم ها ی حوزوی در کسب مجوز تأسیس مهد کودک *، پر واضح است که ساز و کار تدارک آب نمک اعلاء برای پرورش نونهالان دلبند مردم شریف این مرزو بوم هم خوب پیش بینی شده است.

 در مملکتی که همه چیزش مثل یک پازل  خیلی بزرگ به قطعه ی مرکزی "سیاست" خط و ربط می یابد، ارتباط دادن همه ی اخبار به هم و به یک نوع سیاست خاص با یک هدف واضح حتا از سوی مردم عادی کار دشواری نیست.

حالا هی بیایند بگویند  : جمعیت ما به طرز خطرناکی به سمت پیری می رود و جمعیت جوان و نیروی کار به حدی کم شده که کسی نمی ماند برای خرکش کردن پیرها( که احتمالا عمده شان را همین دهه شصتی های مفلوک شامل می شوند!) خیلی زود ملت می گویند ، یعنی وضع ما از چین تک فرزندی یا آلمان  و خیلی از کشورهای کم جمعیت غربی دیگر که عمدتاً ازدواج چندانی در آنها صورت نمی گیرد که بچه ای تولید شود، وخیم تر است؟!

اینست که هر قدر هم استدلالات کارشناسان محترم جمعیت مستند و معتبر و منطقی و نزدیک به حقیقت باشد-که بعید میدانم اینطور باشد- کمتر کسی باور می کند!

بازهم  بوی سوزناک تبعیض های بیشتر علیه زنان ، حس می شود ، از تک تک خبرهای این روزها بوی  تبعیض به مشام می رسد؛ بوی خشونت.

 

واقعا ،آقای علی آبادی ،رئیس کمیته ی فخیمه ی المپیک ،چطور  رویش می شود بگوید : اگر المپیک مردان بود ، ماهفتم بودیم ؟!**


پس نوشت : طبیعتا واضح و مبرهن است که تاریخ این پست به چند روز قبل باید برگردد، یعنی قبل از وقوع زلزله ی آذربایجان.

این چندروز را در بهت و ناباوری بی تفاوتی دولت و سیاسیون و رسانه ی آقا(!) و از طرفی فعالیت و عکس العمل  فوق العاده و قابل توجه شبکه های اجتماعی مجازی فیسبوک و پلاس ، در اطلاع رسانی اخبار زلزله ، سپری کردم.

انصافا اقدامات و اطلاع رسانی درخصوص نحوه کمک رسانی از سوی شبکه های مجازی طی این چند روزه بی نظیر بود. جای بسی امیدواریست که اگر این دولتِ زور ،هوای مردم را ندارد ، دست کم خودشان دراین شرایط دشوار هوای هم را دارند و گویا مضایقه نمی کنند در آنچه از دستشان برآید.

 


 *   : http://zananpress.com/archives/13665         و
    http://www.ebtekarnews.com/Ebtekar/News.aspx?NID=102808


** :  http://www.khabaronline.ir/detail/234551/sport/sport-management