عجیبه! کلمات تو حلقم زندانی شدن! حدود یه هفته است دوست دارم یه چیزی اینجا بنویسم اما کلمات توی حنجره ام خفه میشن!


1. باور کنید من تمام تلاشم رو کردم که تعطیلات خوبی بسازم اما نشد! بیماری و مرگ تنها چیزایی هستن که دست آدم نیستن! به ویروسهای لعنتی نمیتونی بگی برین گم شین الان عید نوروزه من میخوام حالشو ببرم! 

به اجل هم نمیشه گفت روح عزیزان رو بذار یه وقت دیگه به ملکوت اعلاء پیوند بده! الان دیگه هفته دومه و من اقلا قراره این هفته رو برم گرگان گردی!

 به هر حال عمه ی عزیزم نباید به این زودی ها از بین ما میرفت. تنها عضو خانواده ی پدری که بر خلاف بقیه ساکت و بی سر و صدا نبود. دوست داشتنی ترین غر غروی دنیا که مادر مرحومم همیشه غر غرو بودنم رو به ژنهای از او به ارث رسیده نسبت میداد.... هعی روزگار...


2. نوروز امسال با همه ی سختی و سیاهیش برای من یه پیام خیلی خیلی پر رنگ داشت. تو روزای آخرش رسماً با تمام پوست و گوشتم حس کردم که در این زمانه از هیچ بنی بشری نباید "توقع" داشت. نه این که حالا کشف محیر العقولی باشه که قبلا بهش پی نبرده باشم! ااما دیگه هیچوقت این مدلی درکش نکرده بودم! چی میدونم شایدم واقعا من خیلی آدم پر توقعی ام. 


3. مدعی عقلیم و گاهی سیر نمیشیم از قمار عاشقانه! "چه باید کرد" هم همچنان سوال بی جواب این تسلسله.... 


4. نامه ای که برای گشایش در کارم قبل از نوروز به جریان انداخته بودم در جریان فرآیندش، دیروز به نقطه ی کور یک رئیس واحد جزء تنگ نظر گره خورد و متوقف شد.همچنان مجبورم کاری رو انجام بدم که نه تخصصش رو دارم ، نه سابقه اش رو و نه حتا علاقمندیشو ، در حالیکه اونجایی که  میتونم مفید باشم همچنان خالیه! از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست...


5. با این آغاز شگفت انگیز سال 93 لطفن برای من فقط صبر جمیل آرزو کنید... همین.

هوای حوصله

نق می زنیم...غرغر می کنیم.... قرار است چند روزی از  تعطیلات مبسوط نوروز را در کنار خانواده به کسالت بگذارنیم.

کاملا قبول دارم که اینجانب عمری سر دسته ی شاکیان دایم الغر بوده ام!اما رفقا بنظرم وقتش رسیده که قدری  متحول بشویم! روی سخنم با آنهاییست که ازفاصله گرفتن با زندگی خصوصی و شخصیشان در این چند روزه شاکی هستند!

واقعیت ماجرا ازین قرار است که خانواده ایرانی دخالت در کار فرزند را حق مسلم خودش می داند.و واقعیت دیگر اینست که فرزند امروز دفاع از حوزه خصوصی و داشتن زندگی مستقل را حق مسلم خودش، 

بنظرم بد نیست و اصلن لازم است ، فرزند سرکش امروز پس از بدست آوردن آزادی و استقلال مطلوبش در این فرصت های محدود نوروزی کوتاه بیاید!

بنده در حال حاضر برای بدست آوردن دل مادربزرگ گرامی به درد معده دچار شدم! *و خیلی هم پشیمان نیستم...

در کل وقتی هر سال لحظه تحویل سال جای خالی عزیزی را کنار  سفره هفت سین خالی ببینی و امسال دهمین سال غیبتش باشد.... انگار که نسیم تحول می وزد! که نکند سال دیگر عزیز دیگری نباشد...

خلاصه بعد از این همه سرکشی و بدست آوردن خیلی از خواسته های نامعقول در جامعه و خانواده سنتی چیز زیادی ازمان کم نمیشود اگر چند روز تاب بیاوریم و دل به دل عزیزانمان بدهیم.



نه اینکه درست باشد اما حداقلش تظاهر به خوردن برای به دست آوردن دل که میشود نمود!