نفس کشیدن سخته...

1. همش می خواهم نفس بکشم. همش می آیم کله پربادم را رها کنم که بیاید روی آب و دمی نفس گیری کنم اما نمیدانم چه میشود که یک هو نمیشود؟! انگار سنگ میگذارند روی سرم! شستشان خبر دار میشود که بنای نفس کشیدن دارم....

بعد هر کس سرجای گرم و نرم خودش نشسته و اورد میدهد!

رتق و فتق نمی شود امورات من به روش رادیکال مابانه ی آنها و دل خودم هم رضا نمیشود به محافظه کارانه رفتار کردن اینها!

دوستان و آشنایان اینور و اون ور دیوار نشسته اند و من با وجدان سمج خودم در برزخ....

اینبار  لختی سکوت لازم است. اما من انگار سکوتم را هم باید بسخنم!

 نفس کشیدن سخته ... هوای این کشور زیادتر از آنچه فکر میکردم مسموم و آلوده است!
گونه های آسیب پذیرتر زودتر منقرض یا دچار مهاجرت اجباری میشوند!

چه پاییزی... عجب  زمستانی ....


2. دو شب پیش برای اولین بار در عمرم توانستم رویه ای که مدتها پیش قرار بود در پیش بگیرم اجرایی کنم. تجربه ی جالبی بود. مسیر ولیعصر تا انقلاب را قدم زدن و گوش سپردن به درد دل دختری که گمان میکند بیچاره ترین آدم دنیا خودش است و خوشبخت ترین زن روی زمین تو!

دختری که فکر میکند تو خانه و زندگی و سر و همسر داری و درد بی عشقی ز جانم برده تاقت برای تو صادق نیست!

از تو سوالاتی درباره ی تاهل میپرسد و از بربادرفتگی عشقهایش از مرگ پدرش و درد های دیگرش میگوید برای تو که در نظر او مرفه بی درد عاطفی هستی اگر مرفه بی درد مالی نباشی!


نقاب زیبای خوشبختی برازنده هر چهره ای میتواند باشد حتا چهره ای که پوستش چغز شده باشد از رنج. و چه خوب بود این تجربه!


3. به دروغ گفتن هایم ادامه میدهم. چاره ای ندارم...انگار گاهی تنها راه داشتن آرامش دروغگویی است!

اگر خدا پیرو اخلاق کانتی باشد لابد در طبقه تحتانی دوزخ جای گرم و نرمی برایم تدارک دیده!

ای راستگویان بهشتی یادتان باشد با کمپوت آناناس و آلبالو، گه گاه دل این جهنمی مفلوک را شاد کنید.


4. کی فکرش را میکردم فردای شبی که به درد بی عشقی خود افسوس میخورم, فلاکت دیگری تلنگر بزند که هی فلانی صد رحمت به درد بی عشقی.... و سیگار پشت سیگار و سیگار پشت سیگار.... 

شادمانی های مثال نازدنی!

من واقعا راضیم و لذت می برم از شرایط  زندگی در پایتخت، به کوری چشم دشمنان دوست نما!

 

من لذت میبرم از این همه آلودگی که همت می گمارند به خطرناک نمودن شرایط زندگی! حتا در شیراز هم این همه تعطیلی نداریم! و لابد هموطنان عزیز شیرازی  اندکی در حال حسادت بسر میبرند!

 

بنده ازین تریبون خسته نباشید و خداقوت قرص و محکمی  به مسئولین محترم "دولت تعطیلات" ، .می گویم

 

لازمست قدردانی شایانی  کنم از دوست بسیار بسیار عزیزم که خبر خوش تعطیلی فردا رو بی دریغ و بی مژدگانی حتا،  به اطلاع این حقیر رسوند و از اسکل شدن اینجانب جلوی درب شرکت در اولین روز هفته پیشگیری کرد.

 

بنده اونقدر  به وجد اومدم ازینکه بعد  از دو روز تعطیلی،  یک روز دیگه تا لنگ ظهر میشه تن رو به دست رختخواب سپرد و نیازی نیست خواب آلوده در کوچه پس کوچه های باریک میان بر تا ایستگاه مترو دوید، که دست تک تک مولکولهای منوکسید کربن رو می بوسم و از همینجا به کلیه ی انواع و اقسام آلاینده های هوا در خوزستان از ریزگردهای بی خاصیت گرفته تا h2s و منوکسید و دی اکسید کربن و دی سولفید  و غبار کاتالیست و بخارات انواع اسید و بوی گازهای خفه کننده و متان و بوتان و مشتقاتشون  و ... سیمرغ بلورین بی عرضه گی تقدیم می کنم و یک "خجالت" آبدار هم نثار روح پرفتوح مسئولین آن خطه ی این مرزو بوم!  

 

 

و در نهایت  با این که اون دختره ی جیغ جیغوی  فهمیخته  رو دلم نمیخواد حتا ثانیه ای ببینم! دوست دارم  بفهمه که :" ؛ "چرا رفیق! اینجا و اونجا داره! تهران و آبادان داره..."

 

یه جای این مملکت خون ملتش رنگین تر از بقیه جاهاست ! ! :/

 

دنیای بی کینه!

1. یه وقتایی دل من یه ذره میشه برای اینکه دست بردارد از سر کچلم!


2. یه وقتایی میشه که وقتی موسیقی پیام موبایل صداش در میاد، شاکیانه میگم : " ای بابا! باز دوباره چی از جونم میخواد ایرانسل شیاد؟!"


3.یه وقتایی دیوونه میشم! مثل الان که ده روزه تمامه دارم فکر میکنم محافظه کار بودن در حد خانوم ایکس خوبه آیا یا رادیکال بودن در اندازه ی خانوم وای بهتر و نتیجه بخش تره ؟!


4.یه وقتایی فکر میکنم مادر دو سه تا بچه قد و نیم قد بیشتر از زندگیش لذت میبره یا .... ولش کن! این اصلن "یا" نداره! قضیه با هر "یا"یی پیچیده و دیوانه کننده تر میشه!


5. اما یه وقتایی دیوانه کننده ترین چیز حد ومرز مطلق انگاری و نسبی گراییه!

 گم میکنم. رد راستی و درستی و بهترینگی رو در مرز این دو! 

آدم های صفر و صدی انگار اعتماد به نفس بیشتری دارند! از تلقی غلطشون با شمشیر تخطئه اونقدر خوب دفاع میکنند که کلیه ی مخاطبان سراپا گوش و بیچاره میشن در پذیرفتن و تائیدکلامش!

امثال اینها مثل آب خوردن دروغ میگویند و انگار فرستاده ی بی واسطه ی کلام الله هستند! در دفاع از دروغشان!!!!


6. دلم میخواست یه واحد دانشگاهی هم داشتیم با عنوان " هنر تنها زندگی کردن" حتا اگر ارزشش در حد واحد درسی شیرین "تنظیم خانواده بود"! هر چند بعید نیست طی سالهای آتی ضرورت ایجاد همچین واحدی حس و عملی بشود!



پا نوشت : فصل گرم و پر خبر انتخابات هم آغازیده :)

 جناب علم الهدی فرموده اند به کروبی و موسوی نمیتوان لقب فتنه گر داد! :)))