تنگناهای غریب!

 

وجدان لعنتی گور به گور شده که این جور وقتها خوب یادش می افتد به خبرداری و بیدار باشی بازی را برد....

 

بالاخره آن "نع" را گفتم و قید دانش گاه آ. زاد ا. سلامی را زدم!

 

امیدوارم با این عمل احمقانه قید چیزهای دیگر را نزده باشم.به اندازه ی کافی خودم را محکوم و محاکمه ی هیچ و پوچ میکنم پس جای سرزنشی نیست. کسی "من" نیست و دیگران در موقعیت "من" نبوده اند

 

یقین دارم که اگر بودند عاقلانه رفتار میکردند. اما من انگار برای داشتن آرامش روحی مجبورم که احمقانه رفتار کنم.... باز هم خوشحالم که پشیمانی برای خودم باقی نگذاشتم. :)

عمیقاً خوشحالم.

 

...

 

شنبه است! خسته و کوفته از یک روز کاری پر مشغله در بک گراند "نع" کوبنده ای که تحویل اسطرلاب به دستان نشور ، داده ام در ایستگاه متروی ولیعصر فرو میروم.

از هندزفری متصل به موبایل لکنتی ام صدای شجریان در موسیقی "ای عاشقان" به مغزم ریخته میشود.

ولو میشوم روی اولین صندلی زرد رنگ موجود و غرق میشوم در صدای استاد )ازین توصیفات شاعرانه خلاصه)... که صدای زنی چادری از بغل دستی ام آدرس می پرسد.

صدای بغل دستی آدرس اشتباهی بلغور میکند، بدون بیرون کشیدن گوشی ها آدرس درست را فریاد میکشم تا مطمئن شوم که شنیده است!!!

ناغافل پسر بچه ی حدوداً سه ساله ای از پشت چادر زن پیدا میشود! نگاه شیطنت آمیزی بمن می اندازد و کاملاً فیلمیک زانوهایش را فشار میدهد که عمق خستگی اش باورم  بشود!

صدای ورووجک را میشنوم که اول به مادرش میگوید خسته شدم دیگه بشینیم!

انگار منتظر است که دلم بسوزد! مهربان تر از من پیدا نکرده است، لامصب!!!

فایده ندارد! من سر جای به چنگ آورده ام خشکم زده و به پیامدهای "نه" گویی فکر میکنم که صدایش را میشنوم : "خاله میذاری من بشینم"؟!!! خنده ام میگیرد !

هنوز کیف و بار و بندیل را بر نداشته و پا نشده ام که پسرک به یک جهش صندلی ام را پر کرده است!

از مادرش اصرار که برگردم به صندلی و از من انکار که  "بچه خسته شده بذارید بشینه!"(آره جون خودم!)

تک و تعارف من و اوشان تمام نشده که پسرک می پرسد :" خاله چی گوش میدی؟!میدی منم بشنوم؟!!!"

جماعتی غرق مراوده ی تئاتر گونه ی منو پسرک شده اند! می گویم :"به درد تو نمیخوره خاله! ولی بیا گوش بده"!

گوشی را میگذارم توی گوشش. چهره ی پسرک پر از خنده ی تمسخر آمیز شده! چهره جماعت تماشاچی را لبخندهای عمیق و واقعی پر کرده!

 

پسرک میگوید : " خاله این چیه گوش میدی؟! ناری! ناری ! نداری؟!!!"

لبخند تماشاچی ها خنده میشود...

 

" :خیلی متاسف، میگویم نه خاله!  ناری، ناری !ندارم!ببخشید  ...   !"

!قطار از راه میرسد .یادم باشد "ناری ناری" را در اولین فرصت گیر بیارم که لازم میشود

 

نظرات 19 + ارسال نظر
فرزانه دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:59 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلااااااام

خوب پس چرا میگی احمقانه ؟ ولش کن حالا که این طور شد اون آهنگو اگه گیر آوردی بذارش رو پس زمینه وبلاگت

اتفاقا الان دارم میگردم. میذارمش تو پست بعدی حالشو ببری

"احمقانه "میگم چون دوستان بالغ و عاقل دور و برم متفق القول بودن که کارم اشتباهه!

ترنج دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:31 ب.ظ http://femdemo.blogfa.com/

سرم شلوغه. دیر به دیر میام. می بینم تلخ تر شدی.

به شانس مانس اعتقاد ندارم اما در عجبم این درد سر غریب دیگه از کجا درومد!!!
خوبیش اینه که به قول یه دوست خوی "ماها عین قالی کرمون میمونیم"!

رها دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:46 ب.ظ http://freevar.persianblog.ir

نع کوبنده گاهی لازمه. اینکه پیشمان نیستی و عمیقا خوشحالی هم خوبه!

اینجا وقتی بچه ها و سالمندان میان اکثرا سعی میکنند جاشون رو بدن به اونها.. بچه بامزه ای بود. پاهی اوقات ناری ناری خیلی خوبه، اتفاقا به نظر من خیلی بهتره چون ذهن آدم رو خالی میکنه1

و هیچ چیز به اندازه ی عدم پشیمانی آرامشبخش نیست. آیه 7. سوره ی تکذیبات!

ناری ناری با حرکات موزون اگر همراه شود در پارتی روشنفکرای الکی چه شششوووودددد!

گیدورا دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:23 ب.ظ http://www.gidoraa.com

سلام رفیق
سری به ما بزن
خبرهایی شده
که چشم آدم به در است که رفاقتی سر رسد
برقرار باشی

سلام گیدورا جان. شرمنده ایم به مولا!
مجددا مراتب تسلیت خود را به عرض رسونده و برایت آرزوی صبر جمیل دارم...

زنبور دوشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:44 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

همین که خودت راضی هستی بسه. یعنی تو اون لحظه برای خود خودت تصمیم گرفتی و زندگی کردی با جمیع شرایط
حالا بعدش رو بعدش فکر میکنی.
خوش باشی

این جمیع شرایط رو خوب اومدی زنبور شاعر!

به روزایی که بیشتر از حالا جو زده بودم میگفتم : " عاقلانه نیست که موجبات آزار روح و روان خود را فرهم کنیم . پس درنتیجه عمل عاشقانه/ احمقانه میتواند "عاقلانه" تلقی شود"!!!
همچین آدم دو دره بازی بودم من!

درخت ابدی سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:48 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

تصمیم کبرا پس نع بود. مهم اینه که پشتش آرامش باشه.
ماجرای خاله و پسرک بانمک بود

آری اینچنین بود ای برادر...
مخ دوستان را بکار گرفتیم و آخرش کار خودمان را کردیم. یکی مثل من ظرفیت پریشان خاطری بیشتر را ندارد. امیدوارم این آرامش مقطعی نباشد فقط!

پسرک را بدم نمی آمد بدزدم!!!

یک لیلی سه‌شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:30 ب.ظ http://yareaftab.blogsky.com

سلام
لذتی که در "نع" های گاه هنجار شکن هست، در "آری" های معمول نیست. پاینده باشید.
اسممان لیلی نیست عزیز. ولی باکی هم نیست.

بله دقیقا و درست مثل لذتی که در "انتقام " هست و در "گذشت "نیست!


اسمتان اگر لیلی نیست ، پس " یک لیلی" کیست؟ خودم که نیستم به قرعان!پارانویا که ندارم توهم هم هنوز زود است یزنم!

امین چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ب.ظ http://amin79.blogfa.com/

خنده تمسخر آمیز بچه سه ساله واقعا دیدن داره. فکر که میکنم خندم میگیره. مثلا در حالیکه سرش و تکون میداده هی به تو هم نگاه میکرده و با دستش تو رو به دیگران نشون میداده و تاسف میخورده به حالت!

امان از روزی که امین گیر بدهد با عمق ماجرا!!!

به نظرم بزن تو کار کارگردانی رفیق!

Critical Minds جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:02 ب.ظ http://www.whatnow7.blogfa.com

ببخشید ، این غلوی ایرانی بود که بچه سه ساله فرق بین چس ناله های شجریان و نازی نازی شماعی زاده را خوب می فهمید .
« نع « بسیار عاقلانه و شجاعانه ای بود ، ای کاش ده در صد مردم ایران می دانستند کجا « نع « بگویند و پای لرز ان بنشینند .

"نازی نازی" نه جناب کریتیکال! " ناری ناری" درستش است. من که نگفتم فرق اینها را فهمیده است اگر شما این طور استنباط نموده ایده خب حرف دیگریست.
ضمنا اونقدرها حال و حوصله ندارم اینجا سناریوی فیلم فارسی بلغور کنم.

نع " بنده اینقدرها هم ارزش نداشت در شرایط رخوت زده ی کنونی.
قدرت آنقدر دستش باز است که امکان ادامه تحصیل و اشتغال را از افراد بگیرد. لذا تصمیم عاقلانه ای نیست که در این معامله فقط برای آرامش روحی خودت نه بگویی و قید حقوق بیخود سلب شده ات را بزنی....

:/

یک لیلی شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:09 ب.ظ

به critical minds
بیانتان توهین آمیز است. با "ببخشید" باشد یا نه باز هم زشت است.
شما خود نمی دانید درستش "ناری ناری" است نه "نازی نازی" و خواننده هم قطعا شماعی زاده نیست، بچه سه ساله فعلا در این زمینه بیشتر از شما می داند.

خنده دار بود!

امیر یکشنبه 15 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 ق.ظ http://naataanaayil.blogfa.com

سلام
خواندم
گریستم
از شادی وجود انسان های چون توئی مهربان و لطیف
در این دنیای خشن و کثیف
وجودت از هر گزندی دورباد
و دست خدا
نگاهبان تو باد

خیلی دوست دارم نظراتت را بر مطالب وبم داشته باشم

چه بگویم؟!!! سخنی نیست!...

یک لیلی دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:39 ب.ظ http://http:/

با اسم یک لیلی می نویسم چون "لیلی نام تمام دختران زمین است" اما اسم واقعی و شناسنامه ای ام لیلی نیست عزیز. اما یک لیلی بلاگستان منم، چه در یارآفتاب بلاگ اسکای چه در موج کویر بلاگفا.

ولی هستند دخترانی هم که استعفا داده اند ازین مسئولیت خطیر!
علی ایحال بسیار خوشوقتم از آشنایی با لیلی یار آفتاب
پایدار باشی.

زنبور دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:15 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

بالاخره نفهمیدم این عمل عاشقانه/احمقانه خوب هست یا نه؟

قابلیت ارزش گذاری ندارد به نظرم!

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام.
ناری ناری چی هست؟

درود بر سید عزیز
والا خیلی به کار منو شما نمی آید. ترانه ای جلف و مستهجن جهت مجلس گرم کنی است. در حد خوشمزگی های دامبول السلطنه وزیر سور و سات همایونی دربار قهوه ی تلخ حتا!

آنا چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:52 ق.ظ

خوبه خوبه که نه می تونی بگی منم امروز یه نه بزرگ در پیش دارم ..... ممنونم برای این پستت که یه جورایی تهییجم کرد

خیلی سخته گفتنش!
اما در نهایت همیشه گفتم...

نیاز چهارشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:17 ب.ظ

هی
نمیدونم چی کار کردی و به چی گفتی نه ولی خوب کردی ندونسته میگم خوب کردی
ناری ناری هم پیدا کردی به ما هم برسون پس فردا یک فنقلی ماروهم کنف نکنه
یک تفاهم دیگه هم پیدا شد منم نمیتونم در برابر ادرس اشتباهی دادن ملت سکوت کنم هرچی هم به خودم میگم به تو چه از تو که نپرسیدن فایده نداره که نداره بعد بیخود نی ملت بهم میگن فضول

جون هی؟!

من که بیگناهم. امه یه عده هستن که ول کن نیستن... یه عده فکر کرده بودن سر گردنه است! منم گفتم " زکی بابا"! خلاصه بعدا معلوم میشه چند چندیم!

میرسونم بهت آبجی. جنس خوب و اعلا و مجلسی!

بنده هم عمرا آدرس عوضی را برنمیتابم! همینجا هم اعلام میکنم : " بابا ملت , ایستگاه آزادی در خط 4 مترو هنوز به بهره برداری نرسیده! گول نخورید! "

ققنوس شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:11 ق.ظ

آدم هر کاری می تونه بکنه، و هر تصمیمی بگیره...
می دونی؟
مهم اینه که اونقدر با اعتقاد و اطمینان تصمیم گرفته باشه که در نهایت به کار و تصمیم خودش نگه احمقانه!
این روش منه...

رها از چارچوب ها پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:58 ق.ظ http://peango.persianblog.ir/

پس به کار پرسش و پاسخ مشغولی به هر حال هرچه که می کنی امید که موفق باشی و آرام
و داستان پسر بچه خوب بود
از این مراودات در مترو و. تاکسی و ... خوشم می آید لیلون.

منیر یکشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:42 ب.ظ

تا اینجایت را خواندم
چرا تا حالا تو رو نخونده بودم ؟!!!!
حیف!

واقعا یک سال و نیم پست رو خوندی؟!سرافراز نمودی منیر خانوم.

زیاد پیش میاد دوستای مشترک بسیاری داشته باشیم و غافل از هم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد