نقطه سر خط!

خیلی وخته که دیگه دستامو شستمو بازنشسته ی هر رقابتی شدم!

توی راه عاشقی هر فرصتی پیش اومد پرتردید و تهدید بود... خلاصه ،قید همه چیو زدیم، دلمونو عین ته سیگار زیر پا له کردیمو گذاشتیم اون یه ذره آتیش سرشم خفه شه بره پی کارش!


اونقدر "مَرد!مَرد!" کردن، که مردی شدیم واسه خودمون تو لباسای زنونه! تو مانتو و شلوار و سربند و ...!تخسیر ما نبود اگه مادر زنونه گی یادمون نداده بود! تخسیر ما نبود که آدمها(علی الخصوص نوع مذکرشون)دچار نسیان اند! هعی ی ی

القصه،رفیق!

 دلخور نشو اگه می بینی جوابتو نمی دم،رفیق!

 حالا دیگه یه پایان همیشگی آغاز شده رفیق!
 همین دیگه.

نقطه سر خط!

 


پایین نوشت:

1.بالاخره فرصت شد که تمام کامنتهای پست قبل را از اول تا آخر با حوصله بخوانم و پاسخ دهم. ممنون از دوستانی که همچنان می خوانندم.

2.سخت میشود از کسی دلخور شوم.

3.آنقدر درگیری های ذهنی ام  فت و فراوان شده که متاسفانه مدتی فرصت کتابخوانی و فیلم بینی نخواهم  داشت .

 4.مستندی درباره نجف دریابندری که سه شنبه گذشته در خانه هنرمندان به نمایش گذاشته شد چیز جالبی بود. جای همه اونایی که نبودن سبزو خرم

5.عجیب آدم سخت جونی ام من!

کی میتونه 12 ساعت راه رو با اتوبوس امشب بره . پس فرداشب برگرده؟  بعدشم راه براه بره سرکارتا 7شب؟  تا ا این موقع شب هم بیداره بمونه پای نت!!!؟

 

نظرات 15 + ارسال نظر
آنتی ابسورد یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ق.ظ

چند مورد تفاهم و مشابهت دیدم با خودم امّا حالش را ندارم حتّا بگویم کدام هایند!

می فهمم!

شیدا(مرزپرگهر) یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:30 ق.ظ http://www.javid-iran4.blogfa.com

درود بر دوست بزرگوار .
برای اینکه در جنگل زنده بمانی باید شیر باشی و درنده . مهم نیست انسانیتت را به حراج بگذاری و به کسی اهمیت ندهی مهم این است خورده نشوی . در ایران کنون زنان باید در جامعه مرد باشند تا طعمه نشوند . مادر شما مقصر نیست مقصر افراد جامعه ما هستند . نمی دانم چرا برایم گاهی سخت است اعتراف کنم که اخلاق در ایران رو به انحطاط و زوال است ...

بحث فقط طعمه شدن نیست دوست من. این یه وجهه ماجراست. تو کشور ما زیادند دخترهایی که مردی شده اند برای خودشان. تحت تاثیر جامعه، خانواده و گاها تلقین اطرافیان.

فرزانه یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:34 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
هیچ دوست ندارم مردی بشوم برای خودم
هیچ هیچ

علیک سلام

من هم دوست نداشتم. من هم دوست ندارم.... گاهی توقعات خانواده ، جامعه و یا حتا خود ما از خودمان اجبارا در این چرخه قرارمان میدهد. مدتها نسبت به این ناهنجاری بی تفاوت بودم تا اینکه برایم مشکل ساز شد!

آنا یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:42 ب.ظ

پرتوان باشی

قربون آنا
این روز ها چقدر به پرتوان بودگی نیاز دارم.
کفش های آهنینم هم سوراخ شوند پابرهنه ادامه میدهم!

Critical Minds دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:28 ب.ظ http://www.whatnow5.blogfa.com

چه جنجالی ..
انتظار از جامعه بازاری اسلامی عصر جاهلیت چپانده شده در دنیای غارت مدرن سرمایه داری ، بی فایده است رفیق ،،
اخلاق چیزی ست که از بنیان این مکتب بر باد رفته و اسیر جنگی با زن و بچه اش و دارایی و جانش در اختیار فاتح مسلمان است ، زن هم وظیفه اش بچه داری و پخت و پز و به بستر رفتن با مرد جنگی ست ..
حالا واسلاما در این مقطع ، جنگ و خونریزی و غارت نمی تواند بر پا کند ، زن هم افزون از نیازش شده است ، پس ماندن در پشت پرده و یا بازی کردن رل مرد را بهترین الگو برای زن ترسیم می کند ..

و طنز ماجرا اینجاست که اکثر مردان این جامعه بعضا با پز جدی روشنفکر نمایی این زن های مرد شده را پس می زنند!

میله بدون پرچم دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:12 ب.ظ

سلام
در مورد پ ن 5 : راننده اتوبوس البته راننده اتوبوسی که اهل وبگردی هم باشد

وااااو!!!!
چه پاسخ هوشمندانه ای!

درخت ابدی سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:20 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام!
اوف! خدا به داد بقیه برسه!

ها؟!!! نفهمیدم منظورتو درخت جان!
سلام از ماست

ترنج سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:14 ق.ظ http://femdemo.blogfa.com

در سخت جانی و درگیری فکری داری رقابت می کنی با من علیرغم ادعای اول متنت بانو مهرگان گرامی :)))

ادعای اولم با ادعای آخرم زمین تا آسمون توفیر ترنج جان.
رک و راست میگم که جای هیچ شک و شبه ای نمونه :
ادعای اول به رقابت با دیگر همجنسان گرامی است در جلب توجه جنس دیگر ،در دل بستن و تاوان دلبستگی دادن، در وصله پینه کردن دل شکسته و ازین داستان ها... و یک مسئله ی روحی و عاطفی تلقی میشه. که البته همه ی اینا ممکنه از عوارض پیری هم باشه!

اما ادعای پایانی ادعای قدرت بدنیه که حاضرم باهات مسابقه بدم حتا، البته اگه قابل بدونی

خلاصه کلام که به پیری روحی دچار شدیم اما قصد داریم به پیری جسمی دچار نشیم اقلا!

ققنوس سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ب.ظ

در مورد سفر با اتوبوس و ... یعنی عمرن هیچ راننده اوبوسی هم به پای من نرسه!
من هر ماه بیشتر از 6 هزار کیلومتر با وسایل مختلف طی طریق می کنم!!
در ضمن توی(حداقل) سه تا شهر زندگی می کنم، اون هم هر ماه...


خوبی شما؟!!!
البت شوما ققنوسی هستی برا خودت! فرق میکنه قضیه!

زنبور سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:21 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
هیچی نمی تونم بگم علی الخصوص من که وبلاگم پر از شعرهای عاشقونه است. هیسسس
امیدوارم قصه دلت فصلهای آروم رو هم تجربه کنه بانو

اتفاقا برای همین همیشه سخت و مایوسانه مجبورم برات کامنت بذار م ای زنبور!
من هم امیدوارم... هر چند بعید بنظر میرسه....

ترنج پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ب.ظ http://femdemo.blogfa.com

گرفتم بانو ;) از نظر ادعای اول که کلا با هم، هم داستانیم. یک دلزدگی ناجوری پیدا کردم اصن نسبت به رابطه و متعلقاتش. در مورد ادعای دوم هم من از همین تریبون استعفای خودمو اعلام می کنم. قربونت! من مجمع الامراضم خانم :)))

پس گویا عکس شد این شباهت در رقابت ! ینی در اولی شبیه تریم تا دومی!
زود قافیه رو باختی ها دختر! امیدوارم سلامت و رو به راه باشی در هر حال

سیدعباس سیدمحمدی پنج‌شنبه 25 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام جناب آقای مهرآیین!
که زمانی برافروخته شده بودید و در وبلاگتان نوشته بودید فلان کس تلفن کرده و به ... گفته لطفاْ خانم ... رعایت کند و فلان صحبتهایش خدای ناکرده ایجاد خطر برایش نکند، و مثلاً یعنی شجاع بودید، و اما حالا:
با نام جعلی مهرآیین در اینترنت زندگی می کنید.


راحت نیست رسیدن به نقطه ی اعتدال. راحت نیست.



بنظر میرسد یا شما اشتباه گرفتی سید جان یا من دچار نسیان شده ام!

در هر حال برای زندگی با نام مجازی هم لابد دلیل یا دلایلی موجود است که یکیش هم میتواند ترس باشد....

بله من اینجا چون از هر دری میگویم ومینویسم ،علاقه ای ندارم به مرگ زیر شکنجه و ضمنا فعلا پول خرید قبر هم ندارم! اصلن زنده باد نوشتن با نام مجازی!

نیاز جمعه 26 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:03 ق.ظ

ما هم زنده ایم

ایشالا همیشه سرزنده باشی

درخت ابدی یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:16 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

دلیلش لوطی بودن متنت بود که خیلی اعتمادی بهش ندارم و البته، جذابه.
رفیق‌بازی رو عشقه و نقطه سر خط!
ما کی باشیم آبجی؟

زنبور یکشنبه 28 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:17 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

شما راحت و غیر مایوسانه بنویس
همه که نمی تونن تجربه یه جوری راجع به یه قصه داشته باشن.
شاید خدا رحم کرد و من هم قرصهامو سر موقع خوردمو و خوب شدم! خدا رو چه دیدی؟!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد