مرگ بر چشم بندهای سیاه...

دوست تازه از زندان آزاد شده ای می گوید، وارد اوی.ن که می شوی عریانت می کنند. در حد مادرزاد! بعد دستور می دهند : بشین! پاشو! بشین ! پاشو! بشین ....

 

شنیدنش هم صورتم را کش می آورد! دلم گر می گیرد!  حالت تهوع ویرانم میکند وسرگیجه حکومت تنم را به دست می گیرد....  

 

این زندان بان  ها، این بازجو ها  دیگر چه جور جانورانی هستند؟!مسئله شان نان شب است و معاش؟ یا عقده؟ یا جنون؟ که بویی از انسانیت نبرده اند؟! 

 اهرم تحقیر کثیف ترین و احتمالا کاراترین است برای پاسخ گرفتن از دهان زندانی . و البته تحقیری که با نمک و فلفل تهدید هم چاشنی مالی شود بهتر جواب می دهد. منتهای مراتب در بازجویی همه مثل هم نیستند.  

یکی به اشتباه با جمعی سیاسی بر خورده و به کل تعطیل است. بعد از مدتی الافی با یک تعهد مسخره راهی منزل می شود. 

یکی که بدجور پایش گیر است و از طرفی سودای زن و بچه و شغل و ... دارد  یا هیچ کدام از اینها رابه علاوه وجدان ندارد(!) هم موقور می آید و هم یکی می شود از خودشان.  

 

آنهای دیگر هم بعد از طی کردن مراحل لایتناهی و تکراری و ملال آور و تحقیر آمیز بازجویی مجبور می شوند تعهدی بنویسند و به صلاح دید بازجو آزاد شوند یا در بند بمانند!

 

سابقه دار های با تجربه ی تحمل حبس، در این شرایط از همه پخته تر عمل می کنند. 

 چیزی برای پنها کردن ندارند.معمولا چهره ای خونسرد دارند لبخند می زنند و عاقل اندر سفیه بارجو را ورانداز می کند (لج درآور ترین حرکت، برای در آوردن حرص بازجوها). 

اینان پیه همه چیز را به تنشان مالیده اند و با آغوش باز به استقبال رنج و تاوان آزادی خواهی می روند. در این شرایط ممکن است به نظر برسد که اینگونه تباه کردن زندگی بی حاصل است. عوام آنقدر رژیم اجباری اقتصادی را متحمل است که فقر سیاسی اش را از یاد برده و آزادگان را به باد فراموشی سپرده اند. 

من فکر می کنم تا زمانی که طرز فکرهمه ماها اینگونه باشد ،دستیابی مان به آزادی هم دیرتر می پاید.  

پیکان این نقد را اول به سوی خودم نشانه میروم. آرزو دارم یک روز آن قدر بزرگ شوم که محافظه کاری را کنار بگذارم و  بی هیچ شعاری آمادگی فدا شدن در راه آزادی را در خودم ببالانم!

 

نظرات 20 + ارسال نظر
Critical Minds شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:05 ب.ظ http://www.whatnow5.blogfa.com

این زندان بان ها، این بازجو ها دیگر چه جور جانورانی هستند ؟
این زندان بان ها و بازجو ها و شکنجه گر ها ، جانور نیستند ، بلکه ادم هایی هستند مومن و معتقد به شیعه شرع اسلامی و معتقد به ولایت و رهبری ولی فقیه و مزد خوبی هم می گیرند و کارشان را با وجدان اسوده و حق به جانب انجام می دهند .. و جالب است که هم مزد در این دنیا می گیرند و هم مزد در تفکر اخرتی خود در ان دنیا .. اصل و اساس مسئله این نوع مزدور ها باور و اعتقاد مطلق به مکتب و عقیده خویش است و خوب در کنار ان نان هم به فراوانی باید که بخورند ، این باور و اعتقاد مطلق و فقط برحق دانستن خویش مقداری عقده روانی مذهبی ست و تا حد جنون هم می تواند پیشرفت کند ، اما مریض روانی نیست ، چرا که منفعت مادی چه در این دنیا و چه در ان دنیا را داراست ، در اسلام انسانیت همان اسلامیت است ..
در باره پاراگراف اخر ، پیاده شو با هم بریم رفیق ، هیچ کس اندازه و توان ایستادگی در مقابل شکنجه و مرگ را تا قبل از روبرو شدن با ان نمی تواند بدرستی ارزیابی و تعیین کند ، و در جایی هم که امکان و تمرین سازماندهی شده ندارد و نیست این کار تقریبن غیر ممکن است .

درباره پارگراف آخر باید بگویم بیشتر خطابم به دوستی بود که تصمیم دارد فدایی این راه شود!

در راستای مفید بودن،آزاده بودن ،تلاش برای دستیابی به آزادی و حکومت قانون و مبارزه علیه ظلم حاکمیت ، چند روز است این مسئله فکرم را مشغول کرده که راه فدا شدن و از جان و جسم گذشتن چقدر میتواند مهم و مفیذ باشد؟

درخت ابدی شنبه 13 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:51 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

جهانبگلو یه بار گفته بود که کار زندانی گاهی به جایی می‌رسه که زندانبان تبدیل به بهترین دوست آدم می‌شه.
لطفا انقدر در مورد زندانی‌ شدن آرمان‌گرایی نکنیم. اونایی که آزاد شدن می‌فهمن که معنای قهرمانی در دنیای بیرون یعنی چی. هیشکی حاضر نیست بهشون حتا کار بده.
فدا شدن در راه آزادی دیگه هیچ معنایی نداره. شخصا حاضر نیستم حتا یک مو از تنم کم بشه در راه مسائلی که برام هیچ و پوچه.

چه چیز جالبی گفته جهانبگلو!
اتفاقا از خاطرات بازداشت بعضیا میشه به اینم اشاره کرد که دیده شده یکی از زندانبان ها برای وصال پسر بازداشت شده به دختر بازداشت شده آستین بالا زده حتا! عجیب این زندان بان هاو بازجو ها به مسئله ازدواج علاقمندند!

خب خودت داری میگه مسائلی که برات هیچ و پوچه درخت جان! معلومه که آدم دوست نداره برای چیزی که براش هیچ و پوچه هزینه بده!

ققنوس یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:17 ق.ظ

آدمی مستعد تبدیله...

صابون تبدیل آدمها بدجوری به تن ما خورده!

امید یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:24 ق.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

؛عوام آنقدر رژیم اجباری اقتصادی را متحمل است که فقر سیاسی اش را از یاد برده و آزادگان را به باد فراموشی سپرده اند.؛

این جمله ات را باید بدهیم با آب طلا بنویسند . نه تنها عوام بلکه خواص مان هم درد ؛خود فقیر پنداری؛ گرفته اند . گردنش را تبر نمی زند گوساله ! ماهی ۴ میلیون تومان درآمد دارد ، از قطع شدن یارانه اش می نالد ! ...

من هم مثل تو امیدوارم که روزی توان نه فدا شدن بلکه حداقل هزینه دادن ، کتک خوردن و حبس کشیدن در راه آزادی را داشته باشم . امروز که ندارم ولی ... بر خلاف گروهی از همقطاران ، دفاع نمی کنم از منش پفیوزی و روش بیغیرتی ام ! ... میگویم آقا ! کلاهم را می گذارم بالاتر !

این دوستی که تمام صدر و ذیل بازجوها را به اسلام ربط داده ... خوب لابد فکر می کند بازجویی را اسلام اختراع کرده است :) نه رژیم شاهنشاه همایونی بازجو و شکنجه گر داشت ، نه حکومت برادران چپ در شوروی ، نه نازیسم و فاشیسم ، نه آپارتاید ، نه در گوانتانامو کسی را شکنجه کردند ، نه در ابوغیرب ... متاسفانه قضیه پیچیده تر از این حرف هاست :)

به آزمایش زندان استنفورد و آزمایش میلگرام رجوع کن .

لامصب! انگار هر چی پولدار تر میشن گداصفت تر....

از موارد نادریست که با هم هم عقیده ایم رفیق! چه میمون است این لحظه! آورین! آورین!

ولی من خداوکیلی گفتم. ینی اگر مثل آن بنده خدایی بودم که زن و دخترش را گرفتند و بردند ناکجا آباد و ارین حربه برای تهدیدش استفاده کردند و آخ نگفت و زیر بار خواسته های بازجوها نرفت، خیلی خیلی راضی بودم از خودم! حالا نه درین حد! در حد مسیح علینژاد اقلا که قید خانواده را به نحوی زده است!

قضیه خیلی پیچیده است اما من ترجیح میدهم افاضات برخی برادران را خیلی جدی نگیرم! شما هم جدی نگیر :)

اینایی که گفتی رو اصلا نمیدونم چیستند!باهاس بسرچم رفیق امید!

Critical Minds یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:36 ق.ظ http://www.whatnow5.blogfa.com

از این و ان و خلاصه فاکت اوردن و نتیجه گرفتن ، کاری بیهوده و بی ثمر است ..
زندانی جنایی و نا اگاه و بی سواد و عامی با زندانبانش دوست می شود ، چرا که هر دو اشتراک عقیده و نیاز به هم دارند ، زندانی عادی می داند که عمل غیر اخلاقی و بدی انجام داده و باید تاوانش را بپردازد و در جامعه ترد شده است و زندانبان او می داند که اگر این زندانی عادی نباشد او هم بیکار شده و نان برای خوردن ندارد ..
در مورد زندانی سیاسی و کسانی که برای ازادی اندیشه و عقیده و باور و ازادی نوشتار و گفتار.. و مبارزه می کنند ، جایی برای دوست شدن با زندانبان نیست ، و اگر این کار انجام گرفت .. ان جا می شود ایران ویران و بی افق اینده و فرو رفته در فقر و فحشا و بیکاری و گرسنگی ..و اینده نامعلوم ..
ای بابا این ایرانی ها چقدر حاشیه پردازند ، نوشته در باره این شکنجه گر ها و زندانبان ها ست که همه اسلامی و معتقد تشریف دارند و من هم کلی تر کرده و به مطلق گرایی صرف و در این میان اسلامی اشاره کرده ام ..
اخه مرد مومن ، شکنجه گر ساواک شاهی با عقیده و باور به مکتبی شکجنه نمی کرد و در وجدان اگاه و پیش خود و دیگران شرمنده بود و می دانست که کار بسیار خلافی انجام می دهد و بخاطر همین هم زندانی سیاسی در زمان شاه ، ارج و قربی داشت و احترامی ، اما و ایا الان شکنجه گر اسلامی هم اینگونه هست ..؟
نه شکنجه گر مسلمان معتقد و یا هر ایده مطلق باور ، با اسودگی وجدان کارش را انجام می دهد .. پس بحث را به حاشیه نکشان و پخش نکن که از جرم زندانبان متجاوز کمتر کنی .. کسی هم این جا نگفت اسلام مخترع شکنجه و زندان است اما اسلام با زندان و شکنجه و اعدام و سنگسار و تجاوز تا حالا بر پا و بر جا مانده است و در ازادی و ارامش و رفاه اجتماعی و عدالت اجتماعی از بین رفتنی ست و از همین روست که تاکید دارد که حکم اعدام و شکنجه و زندان برای جامعه سالم بازاری اسلامی لازم است .

راستش درباره دوستی زندان بان و زندانی من هم مثل شما فکر میکردم. اما برخی ازین زندان بان ها واقعا مخ تعطیلند! حس ترحم را در آدم به شدت برمی انگیزند. و این دوستی ها آن رفاقتی را که مد نظر شماست شامل نمیشود. خیلی ازین بازجوها همچنان افکار فسیل شده ی اوایل دهه 60 دارند! واقعا متصور هستند که اعضای گروه فرقان و مجاهدین خلق را در دست دارند!!!! زندانی چپ گرای اصلاح طلب مسلمان برایشان معنا ندارد اصلن!

آنتی ابسورد یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 ق.ظ

لایک به برخی کامنت ها!

لایک به خواننده ی برخی کامنت ها! :)

رها یکشنبه 14 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:08 ب.ظ http://freevar.persianblog.ir

یه زمانی منم فکر میکردم باید به جایی برسم که جرات فدا شدن در راه آزادی رو داشته باشم. اما فدا شدن صرفا زندان رفتن نیست. کمی بی انصافی کردی درباره کسانی که از زندان آزاد میشوند یا تعهد میدهند. این مشکل در همیشه تاریخ ایران بوده که فکر میکنیم کسی که در زندان میماند قهرمانتر از کسی است که توانایی ایستادگی بیشتر نداشته! اما من این رو قبول ندارم اولا باید دید شرایط آدمها چطور است. هر کس آستانه تحمل و ظرفیتی دارد.
من به حد ایمان آوردم در کشوری بیمار مثل ایران فدا شدن برای چیزی به اسم دموکراسی اشتباه محض است.
مثلا من درکی از اعتصاب غذاهای زندانیان ندارم. کدام اعتصای غذا برای یک دهم درصد حواب داد که دائم ادامه اش میدهند! حتی آنطور هم که فکر میکنیم بازتاب بین المللی ندارد. یعنی همانقدر که قبلا داشته، معروفها معروفتر میشوند و ناشناس ها هم کماکان زیر سایه معروفها میمانند! طرف فقط حانش را بخطر میدازد. در حالیکه اعتصاب غذای یک زندانی همیشه راهی بوده برای رسیدن به هدفی و معمولا هم میرسیدند اگر کامل نه تا حدی! اما تا امروز کدام زندانی ما به خواسته اش رسیده؟ نه تنها نرسیده که یا رهی دیار باقی شده( هدی صابر) یا شرایط برایش سخت تر شده! کسی هم به ... نیست!

قصد بی انصافی نداشتم. اینجا پیکان نقد رو به خودم بودم :/ و شاید خیلی های دیگه مثل خودم... که لابد به خاطر شرایط خاصی در زندگی و نه فقط راحتی خودشون مجبور میشن به تعهد دادن.
با این اوصاف هیچ وقت نمیشه ایران آزاد رو متصور بشیم.
البته گویا این سری این عده از زندانی های زن اعتصاب کننده به حداقلی از خواسته هاشون رسیدن.
بله درین مملکت درصد عظیمی هستند که به ... شان هم نبوده نیست. حتا در رابطه با تحریمها و بدتر شدن شرایط اقتصادی هم مثل قورباقه زنده در ظرف آب روی گاز آروم آروم دارن آب پز میشن!
مسئله اینجا وجدان خود آدمهاست و نه نتیجه اش صرفا.

ققنوس دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:45 ق.ظ

اون کسی که به این درک می رسه که از خودش بگذره در راه آزادی جانش، مطمئنن به تخم باقی افراد توجهی ندارد!!!

مطمئن به چیز کسی توجه نداره! چون چیزهای دیگری براش مهمه!!!

ترنج دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:31 ق.ظ http://femdemo.blogfa.com

اون بشین پاشوی ورودی زندان، برای همه یکسانه و بیشتر هم برای گرفتن مواد از زندانی هاست. کسی که حساب کتاب زندگیش رو داره و می دونه چکار می کنه، با چنین چیزهایی تحقیر نمیشه دوستم. کسی که این تو این مملکت هر فعالیت سیاسی/اجتماعی/ فرهنگی/ صنفی می کنه باید بدونه ممکنه بره زندان و بدونه اونجا چی می گذره؟! دیگه بعد انتخابات 88، هیچکس نمی تونه فکر کنه تو زندان های ایران کسی رو ناز می کنن. کسی که هنوز داره فعالیت می کنه یعنی باید پیه همه چیزو به تنش مالیده باشه. در نهایت با ققنوس هم موافقم!

بله دوست من. قطئن دلیلش همینه. میدونم که برای همه هم یکسانه. اما به هر حال تحقیر آمیزه. این حرکت داره به زندانی بیگناه هم حالی میکنه که : هی ی ی! اوهو! فلانی! یارو! تو الان فقط یه زندانی مفلوکی!همین و بس!
بعدشم ینی هیچ وسیله ی دیگه ای نیست برای کشف مواد مخدراحتمالی در فیه خالدون زندانی/!!!؟
منم موافقم با تو و ققنوس در عدم توجه به چیز بیچیزان! و مالیدن پیه همه چیز به تن! و باز هم قلبا دوست دارم در صف پیه مالندگان به تن باشم تا در گروه درخت! اما هنوز اینقدر بزرگ نشده ام! :/

273- دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:28 ب.ظ

سلام..
ضمن اینکه معتقدم لزوماً زندانی شدن و شکنجه دیدن به معنای مقاومت واقعی نیست وبسته به توان فرد مقابل دارد.. باید بگویم خیلی ها هم به راهشان اعتقاد راسخ ندارند و ممکن است آن را دارای این ارزش ندانند که به خاطرش دست به چنین ریسک بزرگی بزنند و دچار تقیه می شوند البته در خارج!
کاری با نوع اعتراف گیری ندارم و اینکه چرا چنینی می کنند و دروغ و راستش.. ولی یه سوال و ان اینکه اگر شما جای این بازجوها بودید و طرفتان لام تا کام حرفی نمی زد و شما مطمئن به خطایش بودید چه می کردید.. و اگر این اعتراف در سرنوشت کشور هم موثر باشد و در سرنوشت پرونده ای که شما بر روی آن کار می کنید..؟!! کاری با نیت افراد و بعضی عقده ای بازی ها ندارم و اینکه اینها به خاطر شغلشان بعضاً قسی القلب هم شده اند...
ضمن اینکه این بساط نقل خاطرات زندان ها چرا قبل از این سال88 نبوده... یهویی رژیم به جنون رسید... حداقل بحث شایعاتش رو میگم و این حد رسانه ایش رو؟! عزت زیاد

سلام
ینی واقعا نمیدانید چرا قبل 88 این بساط اینقدر داغ نبوده؟! یاللعجب!

محمدرضا سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:23 ق.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

سلام
والا وقتی یک نفر به این نتیجه برسد که هزینه دادن به نوعی مفید است خب می رود هزینه می دهد.
این که دیگر خجالت ندارد.
یک وقتهایی هم یکی نمی خواهد هزینه بدهد و بعد متاسفانه برایش گران تمام می شود.
من خجالت نمی کشم بلکه دلم به حال این دسته ی آخری خیلی می سوزد

سلام بر رند وبلاگستون

من هم دلم میسوزد برایشان.این دسته ی آخری را میگویم.

فقط رسیدن به نتیجه کافی نیست برای عملی کردن این تصمیم. یک وقتهایی شرایط زندگی و البته ترس و البته بهاندازه کافی پیه به تن نمالیدن باعث میشه که آدم بی خیال هزینه دادن بشه.

شاعرشنیدنی ست چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:25 ق.ظ http://kha2ne-sher.persianblog.ir/

روزگاری رفت و مردی برنخاست
زین خرابآباد گردی برنخاست
اول صبح حالم گرفته شد!
ولی ..ممنون!
به روزم

فرزانه چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
تازگی ها یک جمله یاد گرفته ام کسی که زندان رفته معنی دولت را خوب می فهمد.
این در مورد همه زندانها و همه دولتها گفته شده استو به نظرم همه انسانها می توانند در موقعیت زندانی و زندابان مورد نظر قرار بگیرند

متاسفم که برخی که خودشان را در جرگه روشنفکران می دانند و خودشان به هر دلیلی حاضر به پرداخت هزینه ای نیستند (تا اینجا حرفشان قابل توجیه است )
به تخریب کسانی می پردازند که در حال مقاومتند
کسی که برای گرفتن حق انسانی خودش مثلاً دیدن بچه هایش لب به غذا نمی زند و مقاومت می کند کار خیلی بزرگی می کند .
کاری که خیلی از ماها جراتش را هم نداریم

معنی این حرف این نیست که همه باید جانشان را بدهند هرکس به اندازه وجود و توانش هزینه می کند با انکار کردن ، تاثیر این فداکاریها از بین نمی رود

چه جمله خوبی یاد گرفتی فرزانه!

یک سوالی برای من پیش اومد!آیا پرداخت هزینه از ملازمات روشنفکر به شمار آمدن است؟! به عنوان یک پرسش علمی -آکادمیک میخواهم پاسخ ش را بدانم البته!

اما تخریب دیگران را به شدت مخالفم. همیشه مخالف بودم. اگر دوستان یادشان باشد در وبلاگ قبلی و همین جا هم هزار بار جار زده ام: ملت کار
خودتان را بکنید لطفا. بیخیال قهوه ای کردن دیگران شوید لدفن!

من قلبا دلم میخواهد آدم مفیدی باشم درین راه... از خیلی چیزها باید گذشت ... از همه چیز...

ترنج چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:17 ب.ظ http://femdemo.blogfa.com

دم خانوم فرزانه گرم.


آنطور نباشد که برخی موید برخی بشوندو برخی موید این برخیها!

درخت ابدی چهارشنبه 17 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:33 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

لازمه که برای جمله‌ی آخرم اصلاحیه بذارم، چون بد مطرح کردم.
منظورم این بود که در موقعیت احمقانه‌ی فعلی که حق زندگی مث آب خوردن از آدم گرفته می‌شه، ترجیح می‌دم محتاط باشم، وگرنه نه با بی‌شرفی موافقم و نه با آزادی مشکل دارم که برای اهل فرهنگ مث نان شب ضروریه. حرفم اینه که با این اوضاع، تک‌مضراب زدن فایده‌ای نداره. برای اونایی هم که دارن توی زندان‌ها تلف می‌شن احترام قائلم.

به کریتیکال مایندز:
منظور جهانبگلو تنهایی وحشتناک در زندان انفرادیه. کنایه زده.

آهان الان خیلی بهتر شد درخت. البته واضح و مبرهن بود که درخت در زمره ی آنانی نبود که گمان میرفت!

تک مضراب زدن فایده ای نداره. اما خیلی سخته که مجبور باشی هم رنگ جماعت تن به انجام خواسته هایی بدی که درد سرت کمتر بشه! مثل نوشتن یه تعهد برای انجام ندادن کاری که اصلا به نظرت اشتباه نمیرسه!

محمدرضا پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:43 ق.ظ http://mamrizzio.blogfa.com/

در ضمن سوابق نشان داده معمولا خانم ها را در بدو دستگیری لخت می کنند. و بازرسی بدنی شدیدی انجام می دهند . معمولا در نوع از انواع جرائم آنهم اخلاقی و سیاسی.
رفتار و برخورد ماموران زن بسیار بی ادبانه تر و خشن تر است.
این را از مقایسه ی دیتابیس های موجود نتیجه گرفتم! سوابق شخصی و دوستان و آشنایان!

لعنت به همه بازجوهاو زندانبانهای زن.
آفرین به سعه صدر زندانیان زنی که همین حالا توی زندانن. نسرین و نرگس و شیوا و بهاره و ....

273- شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:24 ب.ظ

سلام.. خب تعجب نداره.. شما می دونین بگین ما هم خبردار شیم! چون بعضی دوستان میگن تو خوابی.. بوده.. میگم من خوابم رسانه های مخالف چی؟! مخالفین چی؟!.. بگو روشن شیم.. عزت زیاد

شرمنده . بنده حال و حوصله بحث عبث ندارم.
موفق باشید.

ترنج شنبه 20 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 06:50 ب.ظ http://femdemo.blogfa.com

تحقیری توش برای زندانی سیاسی نمی بینم. مبارز به این چیزا حقیر نمیشه!

مبارز اگه مبارز باشه مقاوم هم هست. اما این حرکت رو فاعل به قصد تحقیر انجام میده! کاری به حس و حال مبارز ندارم اصلا ترنج جان.
ینی که با تو کلا مخالفتی ندارم

[ بدون نام ] دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:24 ق.ظ

سلام... کدوم بحث عبث نیست؟؟!! همه مشغول تایید همدیگه ایم...

میله بدون پرچم دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:07 ب.ظ

سلام
خوندم و کامنتها رو نیز...
در مورد استانفورد و میلگرام یک پست اخیرن نوشتم و خیلی جالب بود که همزمان اینجا هم بحث مشابهی بوده... البته چه جالبی!!؟ این بحث همیشه داغه...
این کامنت آخری هم قابل تامل است ها...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد