ابزار نجوم یا رمالی!؛ تبریکی به کارکشته گان!

شاقول رو که می دونستم از اجزای ترازو وتراز کردنه، اما در باره ی کاربرد اسطرلاب شک داشتم!

 

نحوه تقابل آدمها با اشیا و ابزار آلات مورد استفاده ی بشر طی تاریخ ، باید موضوع جالبی باشه!

12 سالم که بود ، یه ابزار، شبیه کره ی زمین توی موزه چشمم رو گرفت ، از پدرم پرسیدم : این دیگه چه جور کره ی جغرافیاییه؟ جواب داد این که کره نیست بابا، به این میگن اسطرلاب ! قدیما منجم ها و ستاره شناس ها ازش استفاده می کردن!

بدم نمی اومد بدونم دقیقا چه استفاده ای اما نمی دونم چرا نپرسیدم!


زمان گذشت تا رسیدم به اواخر دهه سوم زندگی! و دوره دوم تقابل بنده با این ابزارها آغاز شد! ینی زمانی که همسر سابقم فکر می کرد در حال تجسس و فضولی  تو کار  و بارشم! زمانی که می دید با تمام تلاشش بازم بعضی چیزا رو نمی تونه از چشمم مخفی نگه داره!
( اگه دوست دارید بگید فضول یا حسود ی یا یه چی تو این مایه ها! باهاس بگم، بعله آقا جان! من همچین آدمی هستم و ازین بابت راضیم از خودم!!! و حتا معتقدم لازمه همه ی زنها تو روابط زناشویی تا جای ممکن اهل کنکاش باشن!)


برای مثال اگه از سر اتفاق و نه فضولی و ردیابی(!) حتا ،  به سایت یا وبلاگی سرزده بودم که اون هم گه گداری بهش سر می زد و اتفاقا کامنتی از بنده اونجا روءیت می نمود، بلا فاصله با نیش تا بنا گوش باز و دندونهای ردیف و تا آسیاب نمایان (!) و چشمهای ریز کرده ی فوق ذوق زده  و ابروهایی که یکی رو عمداً قدری بالاتر می فرستاد تا حین حرف زدن و اثبات استدلالاتش، اون ابروی بی نوای بالا رفته رو مدام بالا و پایین کنه ، انگار که ابزاری کارا در اثبات استدلال و به کرسی نشوندن حرفش  باشه، می اومد تو درگاه اوپن آشپرخونه که :

"می بینم که بازم شاقول و اسطرلاب به دست گرفتی و رد ما رو میزنی!!!!"


تو 85% موارد که اشتباه می کرد می تونستم بدون استفاده از آینه چهره ی بهت زده خودم رو ببینم!!!
 15% بقیه که حدسش درباره ی ردیابی من درست بود،تلاش می کردم که چهره ی خودمو بهت زده نشون بدم!

به هر حال در 100% موارد اون باورش نمی شد که شاقول و اسطرلابی در کار نبوده باشه ! اگرم قرار بود بهش اثبات کنم اونقدر اون ابروی عجیب غریبش رو ،ورجه وورجه می داد و دندوناش رو دو نقطه دی نشون می داد تا منم نتونم حالت جدی بودنم رو حفظ کنم و دندونام بعد چند دقیقه ریخته شده بود تو یه خنده ای که به زور داشتم خفه اش می کردم!!!

.......


شاقول  احتمالا ربط زیادی به نجوم ورمّالی و ستاره شناسی و بخت و اقبال بینی نداره! شاید هم داره و همسر سابقم  سرر رشته ای داشته تو این زمینه و لو نداده بوده! یا شاید همسرگرامی منظورش همون  "رمل و اسطرلاب" بوده!


می دونم الان حدود 6 ماهه که ایشون اینجا رو پیدا کرده و الان از خوانندگان خاموشیه که این خطوط  رو میخونه!!!

خواستم بگم ، ما که خیلی وقته رمل و اسطرلاب و  شاقول رو زمین گذاشتیم و میدون رو به
جوون هایی سپردیم که آروم و بی سر و صدا از زمین برداشتنش! :دی

خواستم با کمی تاخیر، از همین تریبون ، تبریک بگم به اهالی کارکشته ی اسطرلاب کار! :دی


و این هم انواع اسطرلاب جهت روشنگری! :) :

                     


   


 

نظرات 17 + ارسال نظر
نیاز سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ق.ظ

خجسته ان ملت !!!!!
شاقول و اسطرلاب در جملات اینگونه معمولا با هم به کار می روند، شاقول در اصل برای سنجش راستی دیوار به کار برده می شود (جسم یا گلوله‌ای سنگی یا فلزی است که آن را به ریسمانی می‌آویزند و بنایان از فراز دیواری که در کار بنا کردند فروگذارند تا براستای آن ریسمان، کجی و برآمدگی دوش دیوار را دریابند==به نقل از ویکی پدیا) اسطرلاب هم که وسیله سنجش است در نتیجه باید حالا برایت آن جمله واضح تر شده باشد
در ضمن از قدیم گفتن چوب که برداری ...

بعله نیاز جان تازه کجاشو دیدی! با الگو برداری از نقشهای رضا عطاران و وودی آلن تو فیلمهاشون، ازینم میشه خجسته تر شد! دیدن که میگن!

مرسی بابت گوگلیدن کلمه ی شاقول

به هر حال چوبم عین جتازه رو زمین نمیمونه!ضمنا گربه دزده فرارم که بکنه جای دوری نمیره!منتظر رو به راه شدن اوضاع یه جایی کمین میکنه!

ترنج سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:17 ق.ظ http://femdemo.blogfa.com/

این پست رو دوست نداشتم. نپرس چرا چون یه مشت حس در به دره!؟

سلیقه است دیگه ترنج جان!
ضمنا من ازون آدمایی ام که در آن واحد نمیتونن دوکار انجام بدن! و دیروز موقع نوشت این پست باید به حرفهای رفیقم هم گوش میدادم!

تلاش میکنم پست بعدی باب میل دوستان باشه!

. سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ب.ظ http://.

احتمالا ایشان این عبارت را از نامه‌ی دکتر سروش به سبحانی در تاریخ اردیبهشت 87 با تیتر طوطی و زنبور؛ وام گرفته‌اند.

"یکم. سخنتان را از "قوس نزولی" احوال و افکار من در بیست سال اخیر آغاز کرده‌اید، یعنی از ظهور "قبض و بسط تئوریک شریعت" به بعد. خشنود و سپاسگزارم از این‌که اختر اقبال و سعد و نحس احوال مرا چنین مشفقانه رصد می‌کنید، لکن به درستی نمی‌دانم که رصدخانه کجاست. چنین می‌نماید که شاقول و اسطرلاب به‌دست شماست و با آن ارتفاع آفتاب می‌گیرید و حکم به صعود و نزول کواکب می‌دهید. باکی نیست! اما اگر من بودم اندیشه‌ها را به میزان حجت و به معیار حقیقت می‌سنجیدم و برای مخاطب هم حظی و شأنی از انتخاب و اجتهاد قائل می‌شدم."

احتمالا ، حتما همین طوره!

محمدرضا سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:58 ب.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

بیهقی گمتنم به محمود غزنوی می گفت که انگشت در سوراخ جهان کرده و قرمطی می جویی!

این کاربردش بیشتر است!

بهتر است کمی از حرفهای آدم مهر و امضای خاص خودش را داشته باشد و این قدر دنبال دیگران ندود!

درود بر رند لیبرال دموکرات عزیز

استفاده از زبان کنایه در جای خودش بسیار ارزشمند است. حالا باید فکر کنم که کدام قسمت کامنت فوق کنایه به کیست!

خوب میدونید که آدم رکی مثل من با هیشکی شوخی و تعارف نداره.
در کل افراط و تفریط در هیچ چیزی جالب نیست نه افراط در وام گرفتن و مرید مرادان بودن و بتها ساختن از شخصیتها و نه چیزهای دیگر...

امیدوارم همگی بتونیم خودمون رو اصلاح کنیم

نجیبه محبی چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:07 ق.ظ

هستیم جانا، اما کمرنگیم کمی :-)


کلا" شهود آدم خیلی جلو جلو حرکت میکنه انگار میره فال می گیره از فالگیری قوی پنجه

گمرنگی هم عالمی داره ها! دوربین به دست تو سالن اپرا!

من هم تقریبا به یه همچین حسی ایمان دارم ، حسی که دروغگو نیست.

درخت ابدی چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:24 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

کنکاش در لغت به معنای مشورته و باید بگم به شدت مخالفم با این نوع تفتیش عقایدی که پیشنهاد کردی. اگه خانوما به خودشون اطمینان داشته باشن، احتیاجی به رمل و اسطرلاب نیست

گویا این کلمه کنکاش رو درست به کار نبردم و باید کلمه ی بهتری انتخاب میکردم.

من تفتیش عقایدی پیشتهاد نکردم. منظورم اینه که خانوما باید حواسشون به زندگیشون باشه. اکثر خانوم ها حواسشون هست و همیشه به طور غریزی و به صورت زیر پوستی اسطرلابشون دستشونه، منتها طرف حسابشون یکی مثل طرف مقابل من نیست که خودشم به خودش شک داشته باشه. اینه که تقابلی پیش نمی آید.

اصلا نیازی به اسطرلاب نیست ، یه زن اگه خیلی منگ نباشه فقط از نگاه همسرش میتونه تشخیص بده خیلی چیزها رو. و به نظرم هر چی زودتر تشخیص بده که تاریخ مصرف عشق تموم شده به نفع خودشه!

فرزانه چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:25 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

بعله میدونم هیشکی این پست رو دوست نداشت! اما یه چیزایی هست که اگه ننویسیمشون هناق میگیریم!

آنا چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:48 ق.ظ

این چه پستی بود گذاشتی آخه

یه پست مسخره در راستای مسخره گی های زندگی!
پستی که لازم بود نوشتنش و خودم ازش لذت بردم.

محمد رضا ابراهیمی چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 ق.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
به قول اگزوپری آدمها باید دوستاشون رو اهلی کنن. به زورم نمیشه. باید بخای که دوست بمونی. باید بخای که همسر بمونی و گرنه ........
حلقه ای بر گردنم افکنده دوست
میکشد هر جا که خاطر خواه اوست

سلام
کاملا موافقم با این داستان اهلی کردن. وقتی کسی خودش نخواد اهلی بشه و کلا ذاتش اهلی شدنی نیست زور زدن فایده نداره. باید رهاش کنی...

امید پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:33 ق.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

والا ما که نفهمیدیم چرا دوستان دوست نداشتن این پستو ... با مزه بود که :)

شبیه این صحنه ها بود که یکی پست در گوش وایساده بعد درو باز میکنن یارو با مخ میاد پایین :)

راستی در مورد کنکاش و اینا ... خوب معتقدم که :

غم دل چند توان خورد که ایام نماد !؟
گو نه دل باش و نه ایام و گور بابای دل و ایام و اینا ... چه خواهد بودن !؟

به به امید خان!
اوقور بخیر برادر! منوّر فرمودید به خدا!ازین ورا تشریف بیارین خوشحال میشیم به مولا!!!

داشتم نا امید میشدم! بالاخره یه نفرم طنز تراژدی ما رو گرفت و شادمون کرد!

ینی عاشششق جمله ی آخر کامنتتم! از گوربابای به بعد!

فرزانه پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:10 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

معنیش این بود که ناراحت شدم که این هست ... این را باید نوشت ...یک لحظه دلم گرفت و اون اسمایلی را گذاشتم

آخی! قربون دلت خواهر!
به قول دوستان اینا برای شما تراژیکه برا ما دیگه خاطره شده.... لذا غم به دلت راه نده خواهر من که الان تو مرحله ی گوربابای همه چیزم!

مرمر پنج‌شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:25 ب.ظ http://freevar.persianblog.ir

من زیرکی نوشته ات رو دوست داشتم!
معتقدم زن و مرد اگر تعهدی بهم دارند باید حواسشون بهم باشه این به این معنی نیست که برن همدیگر رو چک کنند و به قولی مچ بگیرند چه بسیار مچ گیری ها نادرسته و باعث فروریختن اعتماد میشه و چه بسیار زیاد اعتمادداشتن ها که با هالویی بودن طرف یکی میشه!

در ضمن در نهایت معلوم شد کی اسطرلاب کار بود!

میدونی مرمر جون رک بهت بگم من خودم از مخالفان سرسخت سرک کشیدن تو کار هم دیگه و چک کردن و این حرفها بودم از ابتداء.

من حتا یه زمانی موافق بودم که دو طرف برای هم این حق رو قائل بشن که گاهی وقتشون رو با دوستاشون به صورت مجردی بگذرونن.

اما خب وقتی چندتا چیز باهم دیگه فرو کاسته میشه اونوخته که اعتماد هم فرو ریخته میشه. اولیش رو اکثر ما زنها تو سردی نگاه طرف مقابل خیلی زود میخونیم! و بعد یه سلسله اتفاقات باید بیفته که اون اعتماد فرو ریخته بشه و هر جور بخوای وصله پینه اش کنی دیگه نشه که بشه!
بعد تو با تمام عشق و علاقه و خاطراتت مجبور بشی به خداحافظی!

همه ی اینایی که گفتم خیلی سخته. من پوست انداختم تا به اینجا رسیدم تا اینکه اینقدر راحت بگم : گور بابای همه چیز! تا اینکه با خودم کنار بیام و بتونم تراژدی های روزایی که یه چشمم اشک بود و یه چشمم خون رو کمیک بنویسم و بشه این!
تا اینکه برم به سمت زندگی وودی آلنی اگه خدا بخواد!و اتفاق نامیمونی نیفته!

اما از تیزی تو به وجد اومدم دختر!تو و امید تنها کسانی بودید که اون چیزی رو که میخواستم از متن گرفتید و ناامیدم نکردید. لایک به هر دوتون

فرواک شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:10 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

چی بگم

خط سوم شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:51 ب.ظ http://http://manyekkhatesevomi.blogfa.com/

کلا دوس ندارم چیزی بگم
میدونی چیه! ترجیح میدادم این فاصله بینتون نمی افتاد

لطفا؛ نظرم خصوص بمونه لیلا جان

دمادم شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:35 ب.ظ http://www.damadamm.blogsky.com

به نظرم یکی از هزاران کاری که ازم برنمیاد همینی باشه که نوشتی خوبه زنان محترمه دنبالش باشن.
راستی دنبال این بودم که ببینم بالاخره شاقول چطوری کار میکنه تو ستاره شناسی. ننوشتی که؟

معمولا باید توی موقعیت قرار بگیری تا ببینی ازت بر میاد یا نه!

این دوستمون "نیاز" یه چیزایی در باره ی شاقول نوشته!
زیادم مهم نیست. هدف ازین پست مسخره کردن و ریشخند زدن زندگی بود نه چیز دیگری محبوبه جان!

م.ایلنان یکشنبه 15 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:27 ب.ظ http://www.mimilnan.wordpress.com

روزی خانمی، دخترخانمی زنگ زده بود خونه ی یکی از دوستان و از قضا خانمش گوشی رو ورداشته بود. طرف گفته بود که می خوام با فلانی، یعنی دوست گرامی من، درباره ی داستان حرف بزنم. خانم دوست گرامی هم نه گذاشته و نه برداشته بود که: برو دخترخانم... ما خودمون زمانی با همین کلکا این بنده خدا رو تور زدیم و برو تور رو جایی پهن کن که شکاری رد بشه و از این حرفا.
یه بنده خدای دیگه ای رو هم می شناسم که اسطرلاب سرخود بود و دست تو جیب طرف مربوطه می کرد و سوراخ سمبه ها رو می گشت و چیزایی که پیدا می کرد م یآورد جلو طرف مربوطه که: این دیگه چیه؟ و در ادامه حفظ ظاهر می کرد که داشتم رد می شدم که اینو تو جیبت دیدم.
خلاصه حکایتی است این ابزار داشتن، یعنی از این ابزارها داشتن.

واقعا جای بسی خرسندیست حضور ایلنان عزیز

امان از دست عیال دوست شما! ینی دمش گرم
بابا به مولا ما اینجوریام نبودیم، یعنی کلا از من یکی برنمیاد. نمیدونم درسته واقعا یا نه ، اما انگار لازمه بعضی وقتا هم همچین برخوردهایی و هم استفاده از این ابزار آلات!
بهتره بگم که آدم باید طرفش رو بشناسه و یک چیز رو خوب میدونم که معمولا رد یاب خانوم ها این جور مواقع خوب کار میکنه و کم خطاست!

میله بدون پرچم جمعه 20 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 04:52 ب.ظ

سلام
اول این که پست خوبی بود... اومدم این پایین کامنت بگذارم و خورده خورده نظرات دوستان رو می خوندم که یهو رسیدم به این آخری... به به چه سعادتی... استاد ایلنان گرامی... سلام شدید
نتیجه این که پست خیلی خوبی هم بود

و باز هم سلام به میله ی عزیز

بله واقعا جای استاد عزیز وداستانهای منحصر به فردش در ویلاگستان خالیه ... یادش بخیر یه روزایی مارو غرق شط بویناک میکردن دم به دم!

میله که بگه پستت خوب بود، لابد خوب بوده دیگه! حرفی توش نیس! مرسی میله،مرسی بابت قوت قلبت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد