این عکس رو خیلی دوستش دارم. الان چند ماهه بک گراند سیستمم شده!
به نظرم این عکس دو تا چیز رو گوشزد میکنه؛
1.دست آخر فقط یه هم جنس میتونه به این کشف نائل بشه!
اونایی که خودشونو گم کردن تو چارچوبهایی که نباید ، خوبه به این عکس توجه کنن، فارق از "زن" یا مرد" بودن!
2. حواستون باشه ، شما ها برای الویه و قرمه سبزی و فسنجون پختن به دنیا نیومدین !
عشق هم حتا دلیل موجهی نیست...هر چند هیچی جلودارش نیست!
به قول گودریان : " دیدم که میگم!"
مهر آیین !
کدوم عکسو شما میگی الان ؟ من موس را نقطه به نقطه اینجا کلیک کردم عکسی در کار نیست
بعد تازه از روی نوتت باید بفهمم همونیه که تو پلاس شیر کردی ؟ این بود آرمانهای ما؟
بعدشم ببخشید زن یامرد الویه و فسنجان و قرمه سبزی درست نکنیم چی بخوریم پس؟
دایم که نمیشه این کش لقمه ها را سق زد
زن و مرد نداره ولی یکی باید عشق ورزی کنه یه چیزی بپزه دیگه
قضیه چارچوبها جداست
من خودم هر جا ببینم می زنم می ترکونمشان خوبه؟
فرزانه جان پست رو هم با فایر فاکس باز کردم هم اکسپلورر! هر دو عکس رو نشون میدن! خیلی عجیبه!
بعله همون عکس پلاسه!
هاها! نه خوب شما هر چی دوس داری نوش جان کن منو سنه نه؟!
منظور من همون چهار چوبهاست جانم! این عکس داره عکس یه زن رو تو ی چهار چوب نشون میده که در واقع اون چارچوب کاربری دیگه ای داره!: میز رستوران!!!
و بعد انگار توسط یه زن دیگه ماهیتش کشف شده!
شوما کارت درسه آبجی
ی الکی
عکس خوبیه از یه اثر مفهومیِ خیلی خوب.
در مورد نتیجهگیریها هم لایک به نظر همجنس خودتون که یه وجه دیگهی واقعیت رو دید
البته به نظرم نظر فرواک عزیز هم لایک داره
نه اُبُدانی نیسُم
واقعا فکر میکردم فقط آبادانی ها اینطور زبان اینگلیش رو به استحاله کشوندن!
مثلا به جای اصطلاح wrong side از کلمه ی رایج رامسید(!) استفاده میکنن!
چه کار خوبی بود
دلم میخواد یه مدت نگاش کنم
حس این روزای منه انگار
قربون شما
من فک میکنم زیاد باید نگاش کنیم!
بعضی وقتا فراموش میکنیم آدمیم و توی نقشهای "کوزت "یا "عروسک" محو میشیم!
اما آخه اونم باز یه چهارچوب دیگه ست. تابلو شدن رو دیوار برای لذت بردن بعضیا هم به نظرم جالب نیست.
به نظرم این عکسا می خوان بگن که خارج شدن از یک چهارچوب منجر به وارد شدن در چهارچوبی دیگر می شود و در اکثر موارد ما در آن زیاد دخیل نیستیم. دست های پنهان دیگری در کار اند. اما خب تغییر است دیگر...
آفرین آفرین آفرین
واقعا خوشحالم کردی با این روشن بینی فرواک جان
یک جنبه میتونه این باشه که اون هویت پنهان شده در اون چهار چوب اولیه به دست یک هم جنس کشف شده اما نکته ای که خیلی خوب بهش پرداختی اینه که باز هم در یک چارچوب دیگه قاب شده!
با این همه من فکر میکنم ما هم میتونیم در این فرآیند دخیل باشیم و قدری از هر دو حالت این قابها و قالبها بیرون یزنیم. در همین راستا شما رو متوجه مطالب دوست عزیزم ترنج در وبلاگ "راهپیمایی های زنانه " میکنم.
اوه من که کلا ی چی دیگه برداشت کردم :دی
همه ما مرد و زن باس یاد بگیریم ی وقتایی پامون بزاریم اون ور چارچوبا حتی تو پختن قورمه سبزی مشکل پختنه نی شستنه نی یا سرپرست ی جمع بودن مشکل موروثی بودنشونه
موروثی بودن هم میتونه باشه!
به قول رئیسمون : پکیجه خاااانوم!
والا من از ترشی درست کردن همون قدر لذت میبرم که از پوشیدن یک جفت کفش خوشگل پاشنه بلند.
به نظر بین وجوه مختلف زنانگی باید تعادل برقرار کرد.
در همین راستا لازمه بگم یکی از تفریحات سالم بنده پختن مربا و درست کردن خیار شوره!واقعا لذت میبرم ازین کارا!
اما یه وقتایی دورو برم رو میبینم که خانومای جوون اونقدر غرق در کار خونه میشن و به صورت یه وظیفه یه سری کارارو انجام میدن (بدون اینکه ازش لذت ببرن)،که کلا خودشون و علایقشونو از یاد میبرن.
خود من هم یه دوره ای گرفتار همچین مصیبتی شده بودم.
در نهابت نظر من هم به تعادل نزدیک تره
شاید تقصیر ذهن ماست که برای زندگی چارچوب تعیین میکنیم. هربار هم چارچوبی را بشکنیم ،باز چارچوبهای جدید به وجود می آد. اما همون شکستن مهمه. کلا هر چیزی که قابل شکستن باشه خوبه، بخصوص اگه چینی اعلا باشه و بدونی که مثلش پیدا نمیشه یا اگه باشه خیلی گرون قیمته و یا مثلا ازین شکستنای جدید مث پیرکسا، اونام وقتی میشکستن خیلی جذاب میشن. پولک پولک.
چیه؟ میگی نشکنم،حیفه؟ اینم چارچوبه دیگه که میشنکنمش
امان از دستت محبوبه بانو! امان از دستت دختر
مال خودته بشکن عزیزم منو سنه نه؟!
ولی واقعا زنی که شبیه یک انسان باشه چه جوری باید باشه؟!
ما برای الویه و قرمه سبزی و فسنجون درست کردن به دنیا نیومدیم.. عالی بود
قربون شما
سلام
من توی این عکس یه جور مکاشفه و رازگشایی از خود می بینم. اینکه جاهایی باید سرک کشید که به ذهن هیچ بنی بشری ممکنه خطور نکنه ولی همون جاها زیبایی ها و هم راستایی هایی رو با خودت بتونی پیدا کنی
جالبه! واقعا به ذهن کی میرسه ؟ یاد فیلمهایی افتادم که در حال و هوای جنگ جهانی دوم ساخته میشن! زیر زمین هایی مخفی که درپوش راه پله اش میز آشپز خونه است! یا تابلوها و قفسه هایی که پشتشون یه گنجه ای پستویی چیزی هست!
سبزی های الکی!
مرسی ! به ذهنم رسید یه سری برچسب های الکی! برای این پستهای الکی بذارم!
چه قدر نظرات من و شما به هم نزدیکه خانوم
بعله :) گویا اینطوریاست...
سه سال گذشته از رواج اصطلاح" نظرمن به نظر فلانی نزدیک تر است" دلم میخواد یه چیزی بنویسم دراین خصوص اما فقط بغضم ! فریاد بی فایده هم نمیتوانم انگار...
ببین ترا به خدا
سیم ثانیه ما نبودیم هی چارچوب چارچوب می کنید!چه معنی میده آخه؟
خوبی لیلون؟
.
به قول شاعر من از بیگانگی های عجیب و پوچ این مردم ندارم انتظاری- از این ماتم که همچون من تو هم غربت نشینی و زبانم را نمی فهمی
حالا شاید کمی بی ربط به نظر برسه اما منظور اینکه عدم درک و ... به جنسیت خیلی ربط نداره
می دانم و می دانی
البته غیبتت از سیم ثانیه کمی بیشتر شد نیکا جان و تهدیدا اگه غیبتت بیشتر بشه اینجا بیشتر به چارچوبها گیر داده میشه!
خوبم... شکر...
نه اتفاقا بی ربط نبود خیلی!
همیشه ارتباطی به جنسیت نداره اما به نظرم باز هم زنان بیشتر در معرض اسارت در این دو بعد گفته شده هستند. ضمن اینکه کم تر دل و جرات ساختار شکنی دارند. خودت را نبین دوست جان دور برت که ماشاالله کم مثال نداری...
آری... میدانی و میدانم.
میومدم عکس میدیم و کیفور میشدم
فارغ از اینکه کامنت دونیت کم از بی بی سی حرف و حدیث نداشت!!
بعله!دست گلتون درد نکنه. مرهمت عالی متعالی
راستی من در مورد شما دوست دیرینه هنوز نفهمیدم که لیلی زن است یا مرد ها؟!!!
درود
در جستجوی گنج!
فرار از زنانگی از پیش تعریف شده
گریز از قواعد نامشروع
این گنجی ست نایاب بانو.خود را دریاب بانو از دست نروی یک وقت.اگر شما را به رفت و روب و طباخی گماشته اند ما را به خرید تجهیزاتش گماشته بودند اگر چه عجالتن مدتی ست نفسی چاق می کنیم و نیشمان تا بناگوش باز است منتها اصل مطلب را دریاب بانو.اصل مطلب چیز دیگری ست.
سلام
بعله ، کشف خود همانا کشف گنجیست عظیم...
امیدوارم که دریافته باشم خود را.
همیشه هم گماشتن نیست. گاهی خودمان خود خواسته خودمان را مکلف میکنیم به پایبندی های الکی. ایثار ها و گذشت های بیخود که کسی هم قدرش را نمیداند.
خب اصل مطلب چیست که ما در نیافته ایم؟ بگویید بدانیم برادر
آبجی اون قسمت که میگه"وای دهه چهل خیلی باحال" و اونجا که میگه "اونا با ما دشمن اند،ما خوبیم اونا عن اند !" خیلی خنده اند.
راستی من پست هات رو خوندم،اتفاقا من در لحظات غم بار فوت حضرت آیت الله العظمی امام راحل در شمال بودم و بهترین سفر زندگی را از سر گذرانیدم !
حضرت حتی با مرگش هم اسباب خیر شد،می بینی !
نصفه شبی انگار همه بی خوابی زده به کله شون!
آره دقیقا من هر وقت این الکی نامجو رو میشنوم به این جاهایی که گفتی میرسم پقی میزنم زیر خنده! اما با اونجایی که میگه از شهر یرو بیرون فضات عوض شه... یک فضای الکی به شدت مخالفم! در عوض با اون قسمتی که میگه یک صفای الکی، یک وفای الکی به شدت هم داستانم!
خدا خیرش بده؟! بلانسبت شما ،مثه خر تو گل گیرونده مون لامصصصصب!
خدایا مصبتو شکر...
عکس. تامل برانگیز. اما شاید غیرهمجنس هم بداند، اگر لمس نکند حداقل بداند
"فارغ" عزیزم! فارغ!
"فارق" چیز دیگری است!!
از اول ابتدایی تو دیکته ضعیف بودم! بله فرق فارق و فارغ رو میدونم اما هنگام نوشتن اشتباه میکننم!