وداع در میان لایه های زیر زمین!

بعد از یک تاخیر سه ساعته پرواز و معطلی در مهرآباد،که اگر نبود جا می ماندم از آن پرواز مبارک، دیشب ،زنده (!) و پیروزمندانه  از تعطیلات پر ماجرای ارتحالیدی بازگشتم!

نمیدانم چرا بعضی وقتها سلسله  اتفاقات بد، پشت سر هم ردیف میشوند تا لذت یک خوشی اندک را کوفتت کنند؟!


 اما به کل قصد ندارم باز هم با چس ناله های همیشگی ام، حوصله ی کسی را سر ببرم! ینی نمی خواهم  از گرمای تاقت فرسای اتوبوسی که کولرش  در گرمترین قسمت مسیر خراب بود بگویم و بگویم که سفرِ رفتنم به جای 16 ساعت، 20 ساعت طول کشید، چون راننده اتوبوس به اندازه ی یک وانت بار ،کمپوت آناناس بار زده بود و برادران پلیسِ راه مچش را گرفتند تا دو سه ساعت معطل تخلیه بار به دستان خوشحال سربازان وظیفه بشویم!


این را هم نمی خواهم بگویم که به محض نشستن در اتوبوس از دفتر هواپیمایی کیش ایر تماس گرفتند و اطلاع دادند که  خانم بلیط برگشتت 2زار ارزش ندارد چون ما همینجور محض خنده  و حالگیری پرواز های 15 ام را کنسل کرده ایم! که شما را اسکل خود نموده و برنامه ی سفرتان را  یک روز به تاخیر بیندازیم تا در چشم رئیستان سوسک جلوه کنید !


نباید بگویم ساعت نمایش ِ تئاتر " این تابستان فراموشت کردم" ِ بهاره رهنما،طوری بود که به آن نرسیدم!تا صورتم یک متری کش بیاید!


حتا نمیخواهم بگویم که به خاطر بیماری پدر یکی از دوستان، سفر قمصرمان هم کنسل شد!


قرار است بگذرم از باز نشدن صفحه انتخاب رشته ی سایت سازمان سنجش که تا آخرین لحظه ی مهلت تعیین شده اجازه نداد انتخاب رشته ی  کذایی کارشناسی ارشد را به انجام برسانم!(حالا انگار رتبه ام تک رقمی بوده! والا!)


و در نهایت نگویم از ضد حال بسته بودن درهای  قلعه رودخان به روی خیل عظیم بازدیدکنندگان در روز ارتحال!


در عوض بگویم که چقدر دوست  و آشنای قدیمی و جدید دیدم در این سفر! به جای نمایش بهاره رهنما، تئاتر " گروتسکی بر تبارشناسی دروغ و تنهایی" سجاد افشاریان را دیدم که اتفاقا بهاره رهنما و سیامک صفری هم در آن نقشی داشتند و فوق العاده هم پسندیدم.


از طبیعت فوق العاده ی گیلان و شهر فومن هم که حسابی محظوظ شدیم و از همه ی اینها مهم تر ،دیدن دو دیگر از دوستان وبلاگ نویس بود پس از سه - چهارسال دوستی مجازی! دوستان نازنین ،با مرام ،مهربان و فرهیخته ای که از دوستی با آنها به خودم می بالم. و فقط...  فقط امیدوارم که این دوستی به سر انجام  بعضی از دوستی های کم رنگ شده دچار نگردد!


گاهی شک می کنم به خودم و به دوستانی که مدتی چون رفیق گرمابه و گلستان با آدم همراه می شوند و یک هو کم رنگ میشوند،غیبشان میزند! انگار که نه خانی آمده و نه رفته است...  و نمیدانم که ایراد کار کجاست؟ در کل آموخته ام  که در این دوران از کسی پشیزی انتظار خاص و حتا عامی نداشته باشم! حتا اگر این انتظار در حد دیدن یک کامنت یک کلمه ای ذیل یکی از پستهای وبلاگی باشد!

نظرات 17 + ارسال نظر
آنتی ابسورد چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:57 ب.ظ

درود
این روزها من نیز خیلی بیتاب و شاکی ام.چه دردی عظیم!
از زیارت آقا برگشته اید در سفر ارتحالیه.قبول باشد بانو.

درود بر شما
چه دردی عظیم؟! دوستان شما که جانتان برایشان در میرفت،در رفته اند؟! ایشالا غم آخرتان باشد برادر.

چه مبارک زیارتی هم بود!

برزین چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ب.ظ http://ghalameh.blogfa.com

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی !
البته شما یه پا تجربه اید اما این سفرها آدم رو پخته تر می کنه . به هر حال سیستم برنامه ریزی این مملکت طوری است که سفرها بهتر از این در نمی آید . اگر در این سفر توانسته باشی دوست جدیدی پیدا کنی ، سفرت موفقیت آمیز بوده .

والا ما این همه سفر رفتیم هنوز نیم پز هم نگشته ایم رفیق!!!

جالب است خیلی وقت است که دوست تازه ای پیدا نکرده ام! به جز دو سه تایی در این دنیای مجازی!
به نکته ی خوبی اشاره کردی و گویا ازین لحاظ سفرم چندان موفقیت آمیز نبوده . این دو عزیز نویسنده را که بسیار مشتاق دیدارشان بودم قبلا در وبلاگستان میشناختم.

دمادم چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:58 ب.ظ http://www.damadamm.blogsky.com

خب می بینم که پرانرژی و فاتح( در برنده شدن بلیط بخت آزمایی هواپیمایی) مشغول کار شده ای.
تو این مملکت برای انجام کوچکترین کاری باید دست و پنجه نرم کرد و جنگید. شاید برای همین دشمن در واژگان ما ، کلمه ای قدیمی است و این روزها کاربردش زیاد شده. اینبار دشمن : بی برنامه گی هواپیمایی و خرابی سایت و همان که درهای دژ قلعه رودخان را بسته بود و...
روز و رزوگارت خوش

اگر بودی و می دیدی با اون کوله پشتی و کیف دستی چطور از بین ماشینها تا ترمینال ها دویدم از خنده روده بر میشدی!
خرابی سایت بخیر گذشت. به هواپیما هم رسیدم. امیدوارم بالاخره یه روز بتونم از داخل قلعه هم دیدن کنم با اتفاق!
قربون شما

سیدعباس سیدمحمدی چهارشنبه 17 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام.
حدود چهل بار با هواپیما و حدود بیست بار با اتوبوس، مسیر تهران ـ زاهدان را رفتم و آمدم. یک بار 27 ساعت مسیر زاهدان ـ تهران طول کشید. این طور یادم است بلیت اتوبوس 190 تومان بود و بلیت هواپیما 800 تومان.
رفتم و آمدم و رنج غربت و ... را تحمل کردم، اما تقریباً هیچ چیز به دست نیاوردم.


علیکم السلام

چه خوب به خاطر سپرده اید!
27 ساعت واقعا غیذ قابل تصور است!پوست آدم کنده میشود! بنده یک توبه ی جانانه نمودم از سفر با اتوبوس تا تهران!
قیمتهایی که گفته اید فوق رویایی اند! الان بلیط اتوبوس 17500 است. اتوبوس vip ویژه 22500 و هواپیما 71500!

ای بابا حتما شکسته نفسی می فرمایید!

گیدورا پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:08 ق.ظ http://www.gidoraa.com

خوشا به سعادتت که روزیِ سفر داری و خوش گذشته بهت. ناگفته پیداست که اون عیشی که بردی پاداش تحمل صبورانه و امیدوارانه دشواریهای سفره.
دلت همیشه شاد و پرامید باد

واقعا؟!
به هر حال به قوا مانا نیستانی :" زندگی یه هویجه!بستگی داره که از کدوم زاویه بهش نگاه کنی!"

قربون شما. امید که شمام به سرنوشت مارکوپولویی ما دچار شی برادر

آیدا پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:41 ق.ظ http://1002shab.blogfa.com/

باز به همت شما. من که این جام هی می خوام این تاترها رو برم و هی نمیشه.

ها والا بلا! بنده یه روز میام تهران هم تئاتر میرم . هم کوه . هم کافه. هم دیدار یاران و ...! بعد دوستان تهران نشین وویگولنزج : اگه تو هم بیای اینجا موندگار شدی هیج جا نمیری! من موندم حکمتش چیه!!!

بعدشم ما که چون شما نتونستیم دستی در تئاتر داشته باشیم ،گفتیم دست کم میتونیم که یه تماشاچی خوب باشیم!

فرزانه پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
باز گشت موفقیت آمیز از سفرهای استانی را تبریک و تهنیت عرض می شویم !!

حالا چند تا مصوبه داشتین تو این سفر ؟ چند تا از مصوبه های سفرهای قبلی اجرایی شده و چند تا هنوز افتتاح نشده ؟ تامین اعتبار کردین ؟احیاناْ سخنرانیی دیدار مردمیی چیزی نداشتین ؟
استقبال خود جوش مردمی چطور بود ؟
لباس محلی فومن را پوشیدی باهاش عکس بگیری ؟

این وسط یه حرف کوچولو هم هست به دوستی دوستان شک نکن ! همان کن که می کنی انتظار و توقع را بی خیال شو ...
البته این را که می گویم به خودمم می گویم نصیحت لازمی است هر روز باید برای خودم تکرارش کنم
و نهایتاً بعد از این همه وراجی ، ارادت کامل دارم رفیق

سلام آبجی
مرسی سپاس ممنون شکرا جزیلا و تنکس ئه لات!!!
والا سرم بالاست به قول دوستان ! ینی با این همه مصیبت چندتایی داغ پشت دستم گذاشتم که مثلا دیگه با اتوبوس سفر نکنم!دیگه از کیش ایر بلیط نخرم! حواسم به قانون "بین التعطیلین" شرکت نفت باشد که دو روز مرخصی ام چهار روزه حساب نشود!
والبته خیابون نجات الهی رو به لیست جاهای دیدنی تهران اضافه کنم!!!
لباس محلی فومن رو احتمالا تو خیابون نجات الهی تهران بشه گیر آورد!

استقبال خود جوش هم بدون استفاده از کیک و ساندیس واقعا عالی ارزیابی کردیم!

راستش شاید این خوب نباشه اما گاهی به این نتیجه میرسم که من هم مثل همان ها رفتار کنم...

و نهایتا بعد از این هم گپ و گفت دوستانه ،که خیلی خوشحالم کرد،قربون رفیق گلم

ترنج پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:07 ب.ظ http://femdemo.blogfa.com/

لعنتی هستند این تعطیلات. شمال رفتن شاید گزینه راحتی برای تعطیلات باشد اما بهترین گزینه نیست. در مورد پیام خصوصی هم مطمئن نیستم در حدس زدن موفق بوده باشی چون امکان شناخت خیلی محدوده و زمینه مشترکی نداریم.

مثل نکبت نازل شده از آسمانند...

من هم مطمئن نیستم، اما مطمئنم جنگلهای ارسباران گزینه ی بهتری است برای گذراندن تعطیلات!

ققنوس خیس پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:54 ب.ظ

چقدر هم ناله نکردی ;)
چه جالب! اومده بودی شمال... به شهر کوچک ما هم تشریف می آوردین... ما آدم های ظاهرن مهمان نوازی هستیم :)

نه! کی؟ کی کجا؟ ناله چیه اصلا ققنوس آب کشیده؟!

والا ما عموما مراهم آدم های ظاهرا مهمان نواز نمیشیم! حالا اگه واقعا مهمان نواز بودید و میدانستیم شهر کوچکتان کجاست بی برو برگرد لشکر کشی می نمودیم!

محمد رضا ابراهیمی پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:15 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
همین که صحیح و سالم رسیده اید و اینقدر انرژی ذخیره فرمودید که می توانید بنویسید جای شکرش باقی است. دیدن دوستان وبلاگی خیلی باحال باید باشه برای ما که اتفاق نیفتاده. خوش باشی و سفری

دروود بی کران

والا سالم که رسیده ایم. اما ای کاش آخرش همانجا ماندگار میشدیم تا این انرژی ها مانا تر بماند و یک روزه نپرد!

والا برای من که خیلی جالب بوده. منتها این هم اسلوب خودش را دارد برای محافظه کارانی که ما ایرانی ها هستیم.
ممنون به خاطر آرزوهای خوب

نیاز پنج‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:48 ب.ظ

سفر به خیر
منم سفر می خواااااام
همین چیزا واسه ادم خاطره میشه (از دسته جملات دوست داشتنییییییی )
پراگراف اخر شدیدا هستم اصلا موضوعیه واسه خودش که میشه روزها اندر بابش نوشت و حتی شب ها

قربون شما

واسه شمام قسمت کنه ایشالا :)
چه کلیشه ی دوست داشتنی ای . مغسی!

گویا داستان پر آب چشمیست این حکایت دوستان! و بس دلها خون جگر ها به سیخ کشیده شده در این راستا!

رامک جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:00 ق.ظ http://letterbox.blogfa.com

ببین یادته تو وبلاگم گفتم دلم سفر می خواد و... من که هنوز سفر نرفتم. کلا احساس می کنم نگهبانی از دروازه های تهرون به من سپرده شده.

به دوستان وبلاگی دیر شک کن. وقتی نیستند به اون وجه زندگی شون فکر کن که توی وبلاگشون نیست. اغلب بعد از مدتی می آیند و دلایل موجهی هم دارند.

به شما لقب رامک دژبان را اعطا می کنیم که بسیار بایسته و شایسته ی آنید! ولی به نظرم یه سر با بیرون یه نفسی بکش دختر!"از شهر برو بیرون هوات عوض شه"
اتفاقا من خیلی خوشبینم. خیلی دیر شک میکنم. همیشه هم احتمال میدم که مشغلات طرف زیاد باشه. اما وقتی میبینی وبلاگش مرتب آپ میشه و برای دوستان مشترک کامنت هم میگذاره حتا کسانی که چیزی از راه اندازی وبلاگشان نمی گذرد! به نظرم باید شک کرد!
وقتی کسی علاقه ای به ادامه ی دوستی ندارد، من هم سریشش نمی شوم.

درخت ابدی جمعه 19 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:00 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

احتمالا یه دلیل کمبود اتوبوس راحت این بوده که اجیر شده بودن برای مقصد مشخصی. خیلیا بدشون نمیاد مفت و مجانی سفر کنن. علاقه‌ای به سفر تو این چند روز ندارم.
ولی وقتی روال به دید و بازدیده، خودبه‌خود توقع به وجود میاد، مگه این‌که آدم حدودا بدونه چی شده.

کلا مگه کسی هست از چیر مفت و مجانی بدش بیاد؟!
لابد برنامه ی بهتری داری برای این چند روز که صد شرف داره به معطلی تو جاده ها!

بله روال به دید و بازدید که هست. توقع هم وجود داره. این حرفم رو باید پس بگیرم. چون از کسی که این همه با من دوست بوده انتظار نداشتم این رفتار رو

آنا شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:19 ق.ظ

نزدیک من بودی می گفتی می آمدم به دیدارت بانو

قربون آنا

خوبه کم کم دارم شمالی های وبلاگستان رو شناسایی میککنم!
میام بازم!

خط سوم شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:11 ب.ظ http://manyekkhatesevomi.blogfa.com/

اومدم بگم منتظرتم بیای بازی
پستت دهنمو سرویس کرد!
بخصوص خط اخر

به قول معروف دلم خینه خین خط جان!
عکس از چیزی که وجود نداره از کجا گیر بیارم خو؟!!!

کامنتت منهدمم کرد!!!

فرواک دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:29 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

عجبببببب چه اتفاقاتی واقعاً.....
چه جالب منم لاهیجان و انزلی بودم یه چند روزی...

مرمر سه‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:21 ب.ظ http://freevar.persianblog.ir

به به رفته بودید سرزمین ما!

بله! واقعا خوش به سعادتتان که یک عمر در این سرسبزی زیستید.
واقعا چطور دلت اومد اینجا رو بذاری بری؟ البته واضح و مبرهن است که اونجا که خیلی قشنگ تر باید باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد