بسیار سفر باید...

تازه عرقمان خشک شده است.
 از  سفر 5 روزه ای که میتواند مارک "بهترین سفر- آخرین سفر"ِ سال  را بخورد! ، بازگشته ام.
 نمیشود گفت چقدر لذت دارد آدم سرپرست یک تیم ورزشی باشد که از جنوب ایران آمده در سرمای استخوان سوز شمال مسابقه داده و مقام اول تیمی و دوم انفرادی را کسب کرده  و در برابر حریفان پایتخت نشین مدعی غوطه ور در امکانات، قد علم کرده و خودی نشان داده است! نمیدانید چه لذتی دارد دیدن چهره ی مربی جر زن و پر مدعای پایتخت نشینان را وقتی حسابی کش آمده است! نمی دانید تعارف کردن شیرینی مقام اولی به گروه داوران چه لذتی دارد...

سفر خوبی بود از آن رو که در وقت اضافه اش ،با تعدادی از دوستان جالب و عجیب و بامزه و با مرام وبلاگی تجدید دیدار و تجدید میثاق نمودیم و جای بقیه خیلی خیلی خالی، در حد مرگ خوش گذشت. به نظر من که بسیار سفر باید تا برشته شود پخته ای !!!

خلاصه آنکه کی فکرش رو می کرد وقتی اول سال نود در وبلاگ قبلی مطلبی نوشتم تحت عنوان : " سالی که نکوست از بهارش پیدا نیست" این مطلب دست کم برای خودم اتفاق بیفتد لافی زده بودم که فکر میکردم درش می مانم! نماندم اما!  سال سخت و دردناکی رو پشت سر گذاشتم مخصوصا در نیمه اول سال، اما برای من نیمه ی دوم تا به این روزهای پایانی، روز به روز بهتر بوده است.

نظرات 25 + ارسال نظر
سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:57 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com/

سلام علیکم.
پیروزیتان مبارک باشد.

علیکم السلام و رحمه الله و برکاته

سپاس آقا سید.

محمدرضا دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 07:17 ب.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

خوشا شما که جهان...!

سابقه ی اول شدن رو تو مسابقات دارم با تیم هامون. خیلی خیلی حس خوبی داره.
مبارکه! منتظر پست های سفرانه ی بعدی هستیم!

بله بله خودمان میدانیم به مرحمت دوستان هم تیمی و دوستان وبلاگستونی: خوشا ما که جهان میرود به کاممان!

ها ممریتزیو ! می بینی چه حس خوبیه! ایول به وبلاگ نویسانی که هم ورزش کارند و هم ورزشکاران رو دوست دارند ، نه مثل بعضی ها که !

آنتی ابسورد دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:21 ب.ظ http://anti-absord.blogfa.com

سلام
1-آقا تبریک سفت و سخت منو پذیرا باش
2-خوشحالم که بابت عدم وجود ثبات و وجود نوسانهای دردناک در رفتار انسان ها با من هم عقیده ای.برای ملموس تر نمودن داستانم مجبور شدم از "تهوع" بگم وگرنه این اثر بزرگ شانش بالاتر از اونی هست که تحت عنوان رمان معرفی بشه.الغرض منظور بنده معرفی این کتاب ذیل این عنوان نبوده.ضمن اینکه این سلسله پست هایی هستش که توی چند پست نوشته شده و تحت عناوینی مانند "سپاه افتخار" و "تهوع" و ... و تنها به این پست ربطی نداره.
3-در مورد جمله ی نیچه هم حرفهای زیادی برای گفتن هست و مجال میخواد.
4-سپاس

دروود

1.آقا سپاس .خدا برای همه قسمت کنه ایشالا!

2. والا این توافق و هم عقیدگی بر اساس تجربه و اصل حیاتی " دیدم که میگم!" حاصل شده.
در جریان این سلسله پستها هم نبودم. در کل کتاب تهوع میتونه خیلی تاثیرگزار باشه. من تا همون جا که خوندم با اینکه چندان ملموس نبود اما یه جورایی متحول شدم!

3.مطمئنا استفاده از اون جمله در اون مکان دلیل خاصی داره و من واقعا کنجکاوم بدونم. صرف نظر از تفسیرهایی که ازین جمله میشه....

4.سپاس

نجیبه محبی دوشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ب.ظ http://haaghiighattt.blogfa.com/

من نمی دانستم ورزشکاری !

والا ورزشکار بودنم رو نمیتونم انکار کنم. اما نه در حد بازکنان حرفه ای درجه یک... دستی بر آتش داریم. لازمه واقعا

ققنوس خیس سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:22 ق.ظ http://ghoghnoos77.blogsky.com

چه ورزشی مثلن ؟
منچ با ویلچر ؟ یا شنا در دریای خیالی ذهن و یا اسکواش !!!
مسخره تر از اسکواش هم به نظرت چیزی هست ؟؟؟
آدم امکان داره از دیوار هم شکست بخوره ...
....
آره واقعن باید پوزه ی این پایتخت نشینان پرمدعا را به خاک مالید ... هر چند دیگه ادعایی نمونده براشون !! من هم به عنوان یک جنوبی شده ! از اینکه این موفقیت را برایمان کسب کرده اید متشکرم !
...
چی گفتم !!!!!

منچ با ویلچر!؟
اسکواش!!!
اتفاقا دیوار سالن اسکواش دقیقا به زمین تنیس ما چسبیده است! خدا رو شکر اغفال نشدیم بریم اسکواش که حالا مورد لطف و مرحمت دوستان قرار بگیریم! ینی خطر از بیخ گوشمان رد شد و خط ننداخت!

یک جنوبی شده؟!!! نکنه با جنوبی ها وصلت کردی ققنوس!
خواهش میکنم قابلی نداشت. امیدوارم صنعت نفت هم بهتر نتیجه بگیره. شاهین بوشهر هم اوت نشه به دسته 1! فولاد خوزستان بهتر بازی کنه! استقلال اهوازم بیاد لیگ برتر!!! نبوووود دیگه؟
جا نماند کسی ز کاروان...

رامک سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:43 ق.ظ http://letterbox.blogfa.com

من در کسوت یک پایتحت نشین بی‌مدعا این پیروزی را به شما تبریک می‌گم. نوش جانتان. تا کور شود هر آنکه نتواند دید.

مرسی رامک جان.
ما خصومتی نداریم ها! بعضی افراد تقصر خودشان است!
ما که اول شدیم بقیه ی تیم های تهرانی هم به ما تبریک گفتند که تیم اون مربی مدعی... باخت. با اون بهونه های بنی اسرائیلیش!

محمد رضا ابراهیمی سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:30 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

تبریک می گم جنوبی کم ادعا.
همیشه اول باشی و شیرینی لحظات خوشت رو با ما هم تقسیم کنی. اما ما کش نمی آیم لذت می بریم که دوستان خوشند.
شاد باشی

قربون شما
مرسی مرسی.شمام شاد باشید همیشه

والا ما هم ازین عادت ها نداریم. انگار لازمه چند نمونه از ادا اصول های اون مربی رو بگم!
مثلا حریف بازیکنش حین ضربه زدن داد بزنه اگه بازیکنش عقب باشه میره به داور میگه تذکر بدید. اما اگه قضیه برعکس باشه و کسی اعتراض کنه می ره یه تبصره پیدا میکنه که داد زدن حین بازی ایرادی نداره!
طبق معمول همه ی بازیها برای بازیکنها توپ جمع میکردیم و آروم به دستشون میرسوندیم. رفتند به داور گفتندبازیکن من تمرکزش به هم میریزه اینا خودشون توپ جمع کنن!هیچ جای دنیا خود بازیکن نمیره دنبال توپها بگرده!!!
خلاصه رو اعصابه کاراش و نگاه از بالای خاصی هم به همه داره.

ققنوس خیس سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:17 ب.ظ

اوووه ... چه می کنن با این ورزشهای سرمایه داری ! ما که تا حالا پامون به زمین تنیس هم نرسیده ... هر چند از بچگی راکت تنیس داشتم !!
ما نسل بچه های کوچه ایم که با توپ پلاستیکمون می یایم بیرون دونه دونه !! (دیوونه ی این آهنگ نوستالژیک زدبازی هستم !)
...
فقط شاهین شامل حال من می شه ! اون هم بعد از پرسپولیس و ملوان و داماش ...
چند سالی می شه که باهاشون زندگی می کنم ! به خاطر کار ! هانه ! سی چنمه ؟ (اگه اینا رو تونستی بخونی ;))

والا از صدقه سر شرکت نفت وانگلیسیهای پدر بیامرز بوده که پای ما هم رسیده به زمینتنیس!
وگرنه ما هم در دوران کودکی تنها مونسمون همون توپای دو پوسته ی پلاستیکی بود!!!

اه اه!پرسپولیسی هستی ققنوس؟ خدا به دور! شاهینی تازه بعد از این همه تیم شمالی و پرسپولیس؟!واقعا که .جلای وطن تا چه حد؟ الهی بصیرت!بصیرت!
ها چرا که نتونم. خدا بیامرز مادربزرگم کم نمیگفت: هانه! مام میزدیم زیر خنده! که آخه بالاخره
، ها؟ یا نه؟!!!

ققنوس خیس سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:01 ب.ظ

پرسپولیسی هستم فقط به خاطر اینکه استقلال رو ببریم :)) البته از وقتی که این تراختور اومده لیگ برتر دیگه از استقلال بدم نمی یاد !! امسال هم دوس دارم حتی استقلال قهرمان بشه ... فقط به خاطر اینکه تراختور قهرمان نشه ! با اون مربی شون و بدتر با اون طرفداراشون ! اه
یونایتد و پرسپولیس تیم های محبوب من هستند ... یعنی رسمن هوادارشونم.

پرسپولیسم شد تیم؟ققنوسم شد پرنده؟
اینم شد دلیل برای طرفدار یه تیم بودن؟
اقلا طرفدار بارسا میشدی یه کم کلاس داشت!!!

کلا به رنگ قرمز حساسیت دارم. نه قرمز نه آبی فقط زرد طلایی!تازه بعدشم استقلال! یه ذره هم داماش! چون یکی از دوستانمان طرفدارش است!!!میبینید چه دلایل خوبی میشود برای طرفداری از یک تیم آورد؟!

آنتی ابسورد سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:17 ب.ظ

1-سلام.مهرآیین جان
مخلصم آقا
2-اون جمله از نیچه رو برداشتم به این دلیل که با سوالت یه جورایی بهم یادآوری کردی که ممکنه باعث دل شکستگی خانم ها بشه!
به این خاطر اون جمله رو برداشتم و خب این جمله ی جدید رو هم همینجوری گذاشتم که خالی نباشه اون مکان مقدس! البته به نظرم جمله ی عالی ای هست.اینطور نیست؟حالا موقتن باشه تا بعد...
اما خب اون جمله بی ارتباط با زن گریزی نیچه نیست.
3-اما زن گریزی و تزویج گریزی من به پای فیلسوف مجنون نمیرسه.دلایل دیگه ای داره که بیشتر به بیهوده گی زندگی و یه جورایی ملالی که هایدگر میگه یا بیگانگی ای که کامو میگه نزدیکه...
4-اگر دوست داری این موضوع رو ادامه میدیم.هان؟

1.سلام آنتی!

2.گویا سخت در کار فیلسوفان قاره ای هستید!

3.دلیلت برای برداشتن اون جمله یه جور عذر بدتر از گناه بود! والبته جواب سوال من نبود! اصلا چرا گذاشتی که بخواهی برداری؟ میخواستم بدانم چه انگیزه ای پشت نوشتن آن جمله بود و نه چه انگیزه ای برای برداشتنش!
باشد موقتا بگزارید برای بعد!

4.هایدگر را نمیفهمم. اما بیگانگی کامو را در کتاب بیگانه کاملا درک کردم.

5. نمیدانم کدام موضوع را میگویی ادامه دهیم! اما بنده بدم نمی آید بدانم انگیزه ی شخصی شما از استفاده از آن جمله دقیقا چه بوده! البته اگر فضولی قلمداد نشود!

درخت ابدی سه‌شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:36 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

من چون تو زمینه‌ی ورزش پیاده‌ام، کاری غیر از تشویق کردن و کف زدن واسه قهرمانا از دستم برنمیاد. تبریک می‌گم و آرزوی توفیق در عرصه‌های بین‌المللی رو دارم برات
شاید عید اومدیم سمت خطه‌ی شما، بلکه برشته شدیم

عجب! پیاده چرا درخت؟به نظرم سوار شید تا دیر نشده! دوستتان را هم سوار کنید! دست خیال عزیز را میگویم. حیفید به خدا! ورزش خیلی خوب است.
سپاس قربان

ای بابا کاش زودتر میگفتید بلیط برای سفرهای استانی مان نمیگرفتیم و میماندیم همینجا. به فامیل هم پز میدادیم که مهمان نوروزی داریم و اینها!

به به چه درخت برشته ای بشی شما!

فرواک چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:34 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام
بابا ورزش کار تبریک تبریک. هزار تا تبریک....
....
تنیس ورزش خوبیه. ترم دوم ورزش دانشگاهم رو تنیس انتخاب کرده بودم. کیف داشت حسابی. تو باشگاه تر و تمیز انقلاب...خوبیش اینه که تابستونا تو هر پارکی می شه بساطش رو چید...
....
به ققنوس خیس:
آی آی آی از تراختور ما بد نگو... طرفداراش چشونه مثلاً؟ حیف که پرسپولیسی هستی وگرنه!!

قربون آبجی
بابا نویسنده. بابا کدبانو! شرمنده میفرمایید !

آخ جون یه تنیسور دیگه پیدا کردم. خوبه ققنوسم راکتشو داره . البته تو هر پارکی نمیشه بساطشو چیدها. مخصوصا تو ایران که تو هیچ پارکی نمیشه بساطشو چید.
پارکی اگه تو تهران سراغ داری معرفی کن دفعه بعد که اومدم راکتمو بیارم.

---------------------
اوه اوه! کجایی پرنده ی خیس؟ با تو بودند خانوم نویسنده ها! بیا پاسخگو باش!
------------------------

پ.ن : آخ جون دعوا!

خط سوم چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 ق.ظ http://manyekkhatesevomi.blogfa.com/

تبریک!
شیره تیمتون!
میفهمم این لذتها رو که گفتین
حالا به بچه پایتختی ها برنخوره اما یک دهه اس که همشهریهای مام توی چن تا رشته نفسشونو گرفتن
کسب مقام تیم شما برای چه رشته ایی هستش؟

بهر حال برای اینکه میبینم دوستی حداقل توی روزهای پایانی سال احساس رضایت و آرامش داره خوشحالم

خط سوم چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:10 ق.ظ http://manyekkhatesevomi.blogfa.com/

آها! الان کامنتها رو خوندم متوجه شدم
رشته تنیس
موفق باشید

ممنونم خط سوم

شمام موفق باشید. ای بابا چرا بهشون بربخوره؟ این تعصبات مال قدیما بود. الان همه با جنبه شدن و البته جهان وطن

میله بدون پرچم پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:53 ق.ظ

سلام
مبارکه
منم توی خونه سه تا مدال دارم که حداقلش اینه که باهاش جلو بچه هام افه میام و البته مقادیری حکم...

امیدوارم سال آتی را بهتر از حتا این شش ماهه اخیر بسازی

سلام میله تو مدالو ندیدی؟

منم سه تا مدال دارم اما خب چون کسی رو ندارم جلوش افه بیام دیواری کوتاه تر از دوستای وبلاگی نیافتم! میگم خوبه آدم بچه داشته باشه هی جلوش افه بیاد؟!!!

مرسی مرسی بابت آرزوی نیکتان. امیدوارم برای شما هم سالی به از سالهای پیش باشد

رامک پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:02 ق.ظ http://letterbox.blogfa.com

اصولا بنده موافقم که دماغ آدم‌های مدعی به خاک مالیده شود!

دودورو دودو! رامک!
رآی ما حاج رامک وبلاگیان!
ما به خدمتگزار ملت حاج علی اکبر رامک وبلاگیانی رآی میدهیم!

فرزانه پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ق.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
بله بله با پول نفت برین ورزش بقول ققنوس سرمایه داری بکنین قهرمان هم بشین بعد بخاطرش سفر هم برین و ...
به قرعان نیکا که خیلی بهش ایمان دارم خوشبحالت خواهر ...خوشحالم که پک و پوز امسال را به خاک مالیدی

سلام آبجی

ای جانم. نوش جانمان.انصافا عجب خوردن دارد این پول نفت! عجب حالی میدهد این سرمایه داری آغشته به بورژوازی!!!حیف که من رسمی شرکت نفت نیستم ... حیف!

اتفاقا یه چی باشه خیلی بهش اعتقاد داشته باشم همون قرعان نیکاست!
قربونت برم. امیدوارم تو هم زور خودتو بزنی پک و پوز مشکلات رو پایین بیاری! راحت نبود... اما نشدنی هم نبود!

گیدورا پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:42 ب.ظ http://www.gidoraa.com

سلام رفیق
گفتیم سرزده یه سری به منزل شما بزنیم و دیدی بزنیم و حالی بپرسیم.
عجالتا دم شما گرم.
باز خدمت میرسیم
یاحق

سلام دوست اسم عجیب!!!

خوش اومدین. صفا آوردین. کلبه ی درویشیمونو منور فرمودین.

خدمت از ماست. بیاین ازینورا. خوشحال میشیم خلاصه.

و کلی تک و تعارف دیگه که من بلت نیستم!

آنتی ابسورد پنج‌شنبه 25 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:43 ب.ظ http://anti-absord.blogfa.com

1-من خیلی از اصول اگزیستانسیالیسم رو قبول دارم.مثلا تنهایی دردناک و اختیار کامل و مسئولیت انسان در قبال اعمالش و اینکه انسان محکوم هست به آزادی.در نمایش نامه ی "بن بست"سارتر بیگانگی از خود و از دیگران بخوبی بیان شده.اونجایی که دیگران با هستی من چونان هستی نامتعین از برهان علیت به مثابه ی هستی یک شی متعین از برهان علیت برخورد میکنن و منو درک نمی کنن هستی من-برای دیگران اینجور به چشم میاد.توی "بن بست" سارتر جمله ی دردناکی میگه:"جهنم یعنی دیگران".خب حالا میشه بهتر فهمید یعنی چی.به نظرم فرق این فلسفه با بقیه تو این هستش که مبادیش وجود هست نه ماهیات و اینه که ملموستر و قابل درک هست و میشه باهاش زندگی کرد.شما گفتی قهرمان"بیگانه" رو درک کردی اما چقدر فکر کردی که چقدر خودت رو یا دیگران رو درک کردی؟اگر فکر کنی باید ازدواج کنی تا متوجه بشی ازدواج چقدر بده این یعنی برای خودت ماهیت گذاشتی یعنی خودت رو مجاب کردی تا حتمن بایستی ازدواج کنی تا درک کنی ازدواج چیز خوبی نیست.یعنی باید ازدواج کردن رو تجربه کنی تا به این حکم و قطعیتش برسی که ازدواج بده و این یعنی عدم التزام به اگزیستانسیالیسم و اینکه شما نمیتونی با این فلسفه زندگی کنی چون شما مقید به مسلک تجربی گراها هستی(فیلسوفان انگلیسی).
اگر درک کنی که قهرمان"بیگانه"چی کشید یا قهرمان "تهوع"،یا اگر بن بست فلسفی سارتر رو متوجه بشی اون وقت معنای جمله ی ثقیل "جهنم یعنی دیگران" رو می فهمی.اما وقتی به زن می رسیم این جهنم تا درکاتش و تا اسفل السافلین پیش میره چون زن به حکم اینکه جنسش و روحیاتش متفاوته اراده ش بیشتر معطوف به سادیسم و دگر آزاری هست.
2-اما در مورد شلاق نیچه باید بگم که نیچه در دوران کودکیش از روسپی خونه فرار کرد(بنا به گواهی یکی از دوستان معروفش که اسمش یادم نیست)و اون دوست گفت که "نیچه هرگز به زن دست نخواهد زد".بنابراین زن گریزی نیچه در ادامه ی تفلسفاتش و ناکامی عشقش در مورد یک دختر روس شکل میگیره.توی این فلسفه ازدواج یک قید اجتماعی برای "مرد برتر"به حساب میاد که دست و پاهاش رو می بنده.نیچه به نظر من شلاق رو موقعی به دست نمی گیره که به سراغ زن میره،موقعی بدست میگیره که وهم و خیالش آلوده به زن میشه،اونجا دست به شلاق میبره،از راه دور! زن گریزی تا این حد!اما وقتی به ما میرسه از قول زرتشت میگه "به سراغ زن میروی؟..."چون میدونه ما به سراغ زن میریم چون ما زن رو داریم،نهیب میزنه که:"شلاق رو فراموش نکن".نیچه که ازدواج نکرد،با زن هم ارتباط نداشت پس شلاق به چه کارش میاد؟توصیه ی نیچه به ماست.به همه ی "بسیاران بسیارتر از بسیار"...ما به اندازه ی خودمون درگیری داریم و دوست نداریم قوزی بالای قوزمون داشته باشیم...
3-سپاس

ققنوس خیس جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ق.ظ

لطفن از ارائه ی اطلاعات غلط و تحلیل های غلط خودداری کنید !

ققنوس جان از نظر من ایرادی نداره اگر نظر خودت رو بگی و اطلاعاتت رو در اختیار قرار بدی اگه حوصله داری.

آنتی ابسورد جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ق.ظ http://anti-absord.blogfa.com

لطفن در بحثی که تا بحال در آن شرکت نداشته اید یا هیچ گونه اطلاعی از چند و چون آن ندارید دخالت نکنید!

بد نیست سری به وبلاگ این آقا زده بشه تا شاهد جزم اندیشیش باشیم! خوبه حالا از ما جزم اندیشی به خاطرها متبادر نمیشه.حمد للله.

آنتی ابسورد عزیز. اینجا مثلا فضای گفتگو قرار است حکام باشد.

اگر قرار نبوده کس دیگری در بحث شرکت کند یا نظری بدهد و این گفتگوی بین منو شما بوده میتوانستید بصورت خصوصی در بخش کامنت های خصوصی و صندوق پستی گفتگو را ادامه دهید.

ضمن اینکه همه ی ما ایرانیان زن و مرد فرقی ندارد به نسبت های متفاوت این جزم اندیشی را درون خودمان داریم.و لازمست که با آن مبارزه کنیم. تنها من و شما و ققنوس خیس نیستند.

مهرآیین - آنتی ابسورد شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ق.ظ

سوال من از شما خیلی واضح بود. اما هر چه بیشتر جواب میدهید بیشتر جوابتان از سوال من دور میشود!

من نخواستم که چیزی در مورد نیچه و افکارش یا فلسفه ی اگزیستانسیالیسم بدانم. با اینکه از فلسفه خوانی بیزارم و علاقه ی چندانی به فلسفه ندارم در مورذ نیچه و فلسفه ی اگزیستانسیالیست قدری میدانم.
به هر حال پرسشی که در ذهن من ایجاد شده بود این بود که چرا یک وبلاگنویس باید از آن جمله استفاده کند؟ ضمن اینکه معمولا جملاتی ازین دست که در وبلاگها استفاده میشود جز مرام نویسنده شان است!

تغییر آن جمله با تلنگر پرسش من نشان میداد که شاید این جز مرامتان نیست و شاید به خاطر شکست مقطعی در ازدواج به آن تعلق خاطر پیدا کرده اید!
به هر حال اگر قرار است اینطور ادامه پیدا کند بهتر است ادامه نیابد.

سپاس

فرواک شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:17 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام دوباره
تنیسور؟ من؟ نه والا. در حد یه بچه مدرسه ای ام.در مقابل شما مربی گرامی سر تعظیم فرود می آورم از همین الان.... والللا. ( آیکون زانو لرزه).
همین چو خیلی سطحمان پایین است و در حد تفریح و اینا بازی می کنیم، تو پارک بساطش رو می چینیم. ...
دوباره آیکون زانو لرزه...

قربون فرواک جون.
شرمنده می فرمایین آبجی. آیکون ماچ و بوس واینا!

زمین خاکی میخواد با تور و تشکیلات نمیدونم چه جور میشه تو پارک بساطشو چید. اما اگه شدنی باشه این دفعه اومدم تهران با راکت میام.

آنتی ابسورد شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:53 ق.ظ http://anti-absord.blogfa.com

سلام مهرآیین
1-فرمایشت کاملن متین هست اما شما حتمن بهتر از من میدونی که نقد کردن خودش ادبیات داره نه اینکه آقا اومده همینجور حکم صادر میکنه که اطلاعات و تحلیل هاتون اشتباهه.توی نقد ابتدائن باید نقاط کور و سپس اشتباهات طرف بیان بشه ضمن اینکه سرآخر هم درستش رو به طرف گوشزد کنیم.اینطور نیست؟!
2-توی فلسفه کوچکتر از اونی هستم که بخوام به کسی چیزی یاد بدم اون هم چیزی که به قول دوستمون همه ش اشتباست!اینکه من جواب مفصلی ارایه دادم اولن وقت گذاشتم دومن برداشتم این بوده که این پاسخ مشروح شما رو اقناع میکنه.قصد فضل فروشی با بلغور کردن مشتی اصطلاح رو خدا میدونه نداشتم... دوست نداشتم این برداشت رو از کامنتهام داشته باشی و اگر مشروح بود صرفن به خاطر اصرار شما در دریافت یک پاسخ منطقی و... ایناست.
3-فرمایشت درسته بایستی خصوصی میفرستادم اگرچه انتظار این رو هم نداشتم یه همچین برخورد سلبی بشه.
4-همه ی دوستان دوستدار فلسفه و اونهایی که مثل من در بدو ورود به فلسفه هستن توجه داشته باشیم که در فلسفه ی فیلسوفانی که از اونها به فلاسفه ی متعهد یاد میشه ادب برخورد با دیگران و به چالش کشاندن آرا و عقایدشون رکن مهمی به حساب میاد درست مانند لزوم رد جزم اندیشی و ...
5-کاملن قبول درام کامنت من ذیل کامنت ققنوس،عذر بدتر از گناه بود و به این خاطر از شما عذر خواهی میکنم.
6-سپاس

فرواک شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:02 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

اومدم یه چیزی رو اعتراف کنم مهر آیین جان.
خنده داره شاید هم گریه دار. می دونی من تا دیروز فکر می کردم که به بد مینتون هم تنیس می گن. باورت می شه. نمی دونم چرا ولی آدمای دور و برم هم به ش تنیس می گن. گفتم می گی زمین خاکی. خلاصه اینکه بی سوادی م رو ببخش.



ای بابا! چه اشکال داره آخه دختر؟
من خودم فهمیدم که اشتباها فکر کردی بد مینتونه!
بی خیال بابا تو ایران وقتی میگی تنیس اکثرا ذهنشون متوجه پینگ پونگ یا بد مینتون میشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد