زمانی برای آسودگی جانها...

وقتی آسودگی هست با هیچ چیز حاضر نیستی عوضش کنی! بهشتت همین جاست، همین دم است. دوزخ هم اگر باشد همان رنجهایی ست که به آن دچار می شویم! چرا این همه رنج کشیدیم؟ قرار بوده است چه اتفاق خاصی  بیفتد؟
آری تاریخ مصرف عشق ها هم ممکن است تمام شود. ممکن است یک سال پس از تولید باشد، یا ده سال! اما...

دوزخ شرری ز رنج بیهوده ی ما...

فردوس دمی ز بخت آسوده ی ما...

بسی رنج بردیم درین سال سی که فقط رنج بره باشیم ،همین!

و عشق همیشه در مراجعه است!

نظرات 8 + ارسال نظر
فرزانه پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
آری ... عشق همیشه در مراجعه است .

قربون فرزانه جون!خوشحالم

امید پنج‌شنبه 29 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:25 ب.ظ

در مراجعه است !؟ ... یعنی در رجوع است ؟ یا یعنی هی از دل آدم می رود و باز می گردد ؟

فونت را هم که عوض نکردی خواهر !

جناب گنجی را لطفا با آن دوستان دیگر مقایسه نکن که حق استادی بر گردن من دارد و مدتی هم با بازی کردن جانفرسای نقش قهرمانی که در دنیای امروز وجود خارجی ندارد , نور امید در دلهای مردمان می دمید ... آدم خوبی است کلا , منتها به قول استاد مشیری , جوالش به جوال آخوند ها خورده دم آسیاب ... هر از گاهی یک جلوه هایی از مرکز مطالعات استراتژیک سپاه پاسداران نشان می دهد

چند سال است به این در مراجعه بودن فکر میکنم! دقیقا همین دو سوال در ذهنم تکرار میشود!
الان به این نتیجه رسیدم که هرمنوتیکی باید به این داستان نگاه کرد! این می تواند باشد گاهی!آن هم چرا که نباشد؟!من الان این رو یه جور معنی میکنم چند ماه پیش یه جور دیگه چند سال پیش اصلا نمیتونستم معنیش کنم!!!!
والا بنده اصلا کی باشم که بخوام مقایسه کنم با کسی!؟ به هیچ وجه هم قصد مقایسه نداشتم. دم ایشان گرم اصلا و سرشان خوش باد.
به امید پیروزی
فونت هم تاهماست با سایز 10!اینجا (اکسپلورر)که خوب به نظر میرسد!راضیم ازش

دمادم جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:30 ق.ظ http://www.damadammblogsky.com

اصلا زیبایی زندگی به همین نو شدن هاست. اگر نباشد عشقی،یعنی تداوم سیاهی درون و چه کسی می تواند بگوید که با سیاهی مدام درونش خو گرفته و زندگی می کند؟

محبوبه جان همیشه تصوراتمان درست نیست. از خودمان گاهی انتظاراتی داریم در حد تیم ملی یا لا لیگا!...
تاریکی با تاریکی فرق دارد... تاریکی چشمخانه با تاریکی ته چاه با تاریکی درون ما...اما تاریکی ابهام و تعلیق از همه ی اینها دهشتناک تر است!

[ بدون نام ] جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ق.ظ

اره
اینکه باید بی خیال بود و توان فکریت رو بالا برد که غمها اذیتت نکنه حرف درستیه. اما نو شدن عشق رو در زندگی مثل نمودار سینوسی می بینم.طی دوره هایی به اوج می رسه و دوباره راه سراشیبی رو می گیره و رو به افول دوباره به اوج.
من نو شدنش رو فعلا اینجوری می بینم. امیدوارم رجوعش رو هم درک کنم

یاد ترن هوایی افتادم! کمربندهارو اما لازمه محکم ببندیم!
از هر چیز زندگی میشه هیجان ساخت حتا از سختی هاش...
رجوعش هم میشه درک شه البته امیدوارم جنبه ی مثبتش رو درک کنید

محمد رضا ابراهیمی جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ق.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام و اسم رو یادم رفت

درخت ابدی جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:47 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

آسودگی هم از اون مواردیه که راحت به دست نمیاد.
باید زمان بگذره تا متوجه شیم که عشق چقدر سرکارمون گذاشته کلا.

راحت چیه درخت؟ گوشت به تن آدم آب میشه تا بدست بیاد! تازه بعدشم اگه بذارن... هر کی آسوده است قدر بدونه...
ای بابا! یه عمر سر کار بودیم و تازه هنوز هم نفهمیدیم... گاهی نمیفهمیم گاهی نمیخواهیم بفهمیم گاهی به قمار بازی روی می آوریم

محمدرضا شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:56 ق.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

امید جان شاید آن ترانه ی نامجو را نشنیده که می خواند
عشق اول فقط یه خاطره است
عشق بعدی هماره فاجعه است
عشق همیشه در مراجعه است!

خودم شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ب.ظ

شنیده آغا جان؛ شنیده! امید جان که هیچ فکر کنم بابای گرامی امید جان هم شنیده اند!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد