حلقه. فلز دایره ایِِ تو خالی. گاه ساده و بی آرایش ، گاه مملوء از زلمزیمبوهای رنگانگ! گاهی سفید و گاهی طلایی رنگ.
که فروغ حلقه ی بردگی و بندگی می نامیدش...
اینکه در راستای لجاجتِ تضاد آفرینی افاظه کنم که ؛ اتفاقاً من این را حلقه ی آزادی و رهایی می نامم ، مسخره است. اما در آستانه ی 8 مارس که خاموش و بی سرو صدا مانند سالهای پیش سپری شد ، چیزهایی مثل "حلقه های الکی" بدفرم جلب توجه می کنند! فلسفه وجودی اش باید ارتباطی به اعلام وفاداری و در تعهد دیگری بودن و یا دل در گروی دیگری داشتن ، باشد. اما محدودیتهای اجتماعی بیشمار حاکم ، زن امروز را و یا حتا بعضاً مرد امروز را مجبور به استفاده از آن می کند.
درک اندک حلقه های الکی مردانه برای من، ممکن است منجر به قضاوت الکی شود، اما حلقه ی الکی صغرا خانم که اندک مهر و محبتی بین او و شوهرش رد و بدل نمی شود که نمیشود، معلوم الحال است ... درد عظمی حلقه ی الکی ای است که دختر صغرا خانم که چندی پیش از همسرش جدا شده بود همچنان در دست دارد! چرایش هم مربوط می شود به دو گروه آسیب های اجتماعی که اولی مربوط به آزار مردانی است که از مطلقه بودن او باخبرند و دومی مربوط به فامیل و در و همسایه و همکلاسی و همکارها و بعضاً به اصطلاح "رفقایی" که در پی فرآهم آوری نقل و نبات گردهمایی های بی خود و بی جهت شان به سوژه نابی چون او نیاز دارند.
ابن حلقه ی الکی ، مزیتش کاهش چنین مزاحمتهایی است در حالیکه ممکن است موقعیت های طلایی ازدواج دوباره را از او که زندگی خانواده مند و داشتن بچه را به تجرد ابدی ، ترجیح می دهد ، سلب کند.
مایه ی تأثر است که خشونت علیه زنان در جوامعی که در چارچوب محدودیت های بیشمار ریز و درشت گرفتارند، می تواند جزئیاتی با چنین مختصاتی داشته باشد...
حلقه برای دفع مزاحمت! به نظرم خیلی مسخره است
مسخره! ولی واقعی!
فکر کنم بیشتر توی محیطهای رسمی جواب بده، اونم نسبی و کوتاه زمدت.
بد ماجرا همینه!...