دم مزن ! سکوت کن که گفتن تو نیش داره ... (1)


از دیوانه خانه به تیمارستان ، از تیمارستان به جنون کده!!!...

 البته واضح و مبرهن است که دور است از انتظار  است، مهیا بودن همه شرایط و پایان محرومیت! چرا که "محرومیت"، همانا به کوهان شترِ رنج می ماند که معلوم نیست چرا همیشه اینجا نشسته و قصد عزیمت نیز ندارد!!! بنابر این بسیار متوقعانه است که انتظار داشته باشی ؛1-در جایگاه خودت مشغول به کاری باشی که سابقه اش را داری، 2- در عین حال  رئیس خوب و مهربان و اهل دل و با مرامی داشته باشی که سخت گیری را بوسیده به کناری نهاده باشد و 3- در عین حال همه امکانات اداری ات فراهم باشد و از همه ی اینها مهم تر 4- انتظار دیوانه نبودن همکارانت را نداشته باشی!

 بعنوان نمونه در جایگاه کاری فعلی، بنده با مورد یکم و دوم از موارد فوق الذکر مشکلی ندارم اما مورد سوم مهیا نیست و مورد چهارم حالت  آزار دهنده دهشتناک دارد! آنچنان که مرتب به خودت بگویی : هی! فلانی نکند خودت هم یکی از اینها شده باشی! یا نکند در آینده ی نه چندان دور دیوانه ای تمام عیار و کودنی بی مثال از تمثال تو بسازند که دیگر نه خودت و نه هیچ بنی بشری نشناسدت!

 اگر در محل های کاری قبلی همکاران فوج فوج و لبیک گویان به قصد استفاده از مزایای پرشمار  بسیج، به جرگه بسیجیات ملحق می شدند حالا همکاران جدید با اعتقاد راسخ و ایمان عملی در این "لشکر مشکل "1 خدا عضویت دارند. در همین راستا به مکالمه ی ذیل که دغدغه این روزهای یکی از همکاران اینجانب است توجه بفرمایید:

"-این سوال این روزهای منه که خیلی بهش فکر می کنم و زیاد با دوستام در میون میذارم  و در موردش بحث میکنیم : به نظر شما روزه ما قبول تره(!) یا کسانی که در مناطق بسیار بد آب و هوایی و در شرایط کاری عملیاتی سخت مشغول به کارند؟

+ البته نیت انسان مهم است و چه بسا فرد گرسنگی تحمل کند و  عملا تقوا پیشه نباشد و کارهای دیگری کند که تمام این گرسنگی کشیدن را بر باد دهد و ..."


مکالمه بین خانم و آقای همکار در حالیکه بنده ناظر هستم ادامه پیدا می کند تا می رسد به جایی که خانم همکار رو به آقای همکار می پرسد :" ینی شما واقعا روتون می شه وارد بهشتی بشید که فاطمه ی زهرا (س) اونجاست؟"!!!

سطح دغدغه ی همکارن در جنون کده ی فعلی آنقدر نوبر است که نمیتوانم محل مباحثه را ترک نکنم! و از ترس آنکه وارد بحثم کنند میگریزم...


خلاصه اینکه ازمشاهده ی و صحه گذاری بر دله دزدی های شیطان صفتها فرار کردم و از خاله زنک بازی ،تجمل گرایی و چشم و هم چشمی در تیمارستان هم گریختم و در چنگال همکاری افتادم که جیگر وار(!)، هر جمله را سه بار بلکه بیشتر تکرار کند آنهم با صدایی زنگ دار و جغجغه وار و بلند که همه ی مدیران و روسا به طور شفاف ، حتا در جریان امور خانوادگی و زناشویی اش قرار بگیرند! از این یکی هم فرار کردم و حالا جایی کار می کنم که همجوار اداره گزینش شرکت است و  همه مخلسانه در "لشکر مشکل" عضویت دارند و این به مثابه زندگی در دهان شیر است برای اینجانب! چه می شود کرد هستیم فعلا در ایستگاه دیوانه خانه ی چهارم و این بهتر است از رفتن به شرکتی با رئیس چندش آور و معلوم الحال!


پ ن :


1- سخن من باری ،نه از مشکل ایشان بود! خود از مشکی بود که ایشانند!!!


2-با یک حساب سر انگشتی به این رسیدم که گویا این اولین جمعه در سال جدید است که در خانه هستم و نه در کوه و دشت و دمن!!!! و بالاخره فرصت نت گردی پیدا کردم در شرایطی که هیچ سایتی باز نمی شود!


نظرات 6 + ارسال نظر
رها جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:50 ب.ظ http://freevaar.blogspot.com

از این دیوانه ها سی و پنح ساله داریم و البته همیشه داشتیم تا وقتی مذهب مسئله مهم یک ملت باشد. ولی نمیخواستیم ببینیم!

مسئله ی فقط مسئله ی مذهب نیست. مسئله اینست که مذهبی و غیر مذهبی مسن و جوان و اکثر همکاران در ادارات ایران رفتار های آنرمال و غیر قابل هضمی دارند.

چه کسی نخواسته ببینه؟
چرا نخواسته ببینه؟!

یک لیلی شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:46 ق.ظ http://yareaftab.blogsky.com

خداوند به شما صبر و به ایشان عقل و به بنده پول وافر عنایت بفرماید! الهی آمین!

آلهی آآآآمییین ، در خصوص تک تک موارد خواسته شده توسط دوستمان از درگاهتان. بالاخص مورد آخری!!!

مترجم دردها شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:41 ب.ظ http://fenap.blogsky.com

هی لیلون !چه نشسته ای که اردی بهشت است و کوه و جنگل و دشت و دمن تو را می خوانند !

ظاهرا ً گریزی از رو در رو شدن با نئاندرتال های وطنی نیست،چند شب پیش خواب اُزگلی را می دیدم که چند صباحی پیش او کار می کردم،کل خواب به فنا رفت و حالم دمغ شد !چاره از برای خود کار کردن است که به ندرت به کسی روی خوش نشان می دهد.

...

به نظرم می رسد که در حال دست یابی به سبک نوشتاری خاص خود هستی،مهر خودت را بر نوشته هایت می زنی که امید دارم هم جنس نگاه خود به مسائل و مصائب و شیرینی های زندگی را حفظ کنی و هم در سبک نوشتاری ات نه راه افراط بگیری و نه تفریط.حال که خواندنت لذت بخش است،بی ادعا می نویسی و کار خود می کنی ،و الله مع الصابرین !

هی مترجم! چقدر این مدت جایت در میان کامنت گذاران و دوستان وبلاگی خالی بود!خوشحالم که سر زدی

حالیا بعضی وقتها شرایط دست به دست هم میدهند که مصلحت وقت در خانه نشینی میبینم!!!

خدا به دور داداش! آدم دچار بختک بشه اقلا شبا از شر این جماعت خوابگرد راحت باشه!


تمام سعی و تلاشم بر همینه!
دوست ندارم خود آگاه یا ناخودآگاه سبک نوشتنم تقلیدی از آب در بیاید ضمن اینکه واقفم که ناخودآگاه خوانده هایمان به ما پیش فرض میدهند چه در سبک نوشتن چه در کسب خط و ربط تفکر.

درنهایت اینکه فوق العاده لطف داری ای مترجم و بسیار شرمنده فرمودی

زنبور شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:53 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

آوخ از این درد جانسوزی که میکشی. آوخ که نان درآوردن در این شرایط کمتر از روزه گرفتن در مناطق گرم عملیاتی نمی باشد. و آوخ که اجرتان در آن بهشت وعده داده شده نباید کمتر از متقربین درگاهش باشد. خداوند صبرجزیل به شما عنایت کند.

درخت ابدی چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:33 ب.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

تقریبا همه جا همینه. فقط دُزش بالا-پایین داره.
سطحی‌تر و ابله‌تر از این جماعت دستمال‌به‌دست خودشونن.
فردوس دمی ز وقت آسوده‌ی ماست، که اونم فعلا حکم کیمیا رو پیدا کرده.

مهناز دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:49 ق.ظ http://ghorsenan.blog.ir/

من شمارو لینک کردم : ) خوشحال میشم تبادل لینک داشته باشیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد