بهار دلکش

هفت فروردین است. بهارانه نویسی ام نیامده از ابتدای سال...

 قبل از ظهر امروز از سفر نوروزفامیلای هر ساله بازگشتم و نوروز پایتختی ام را با زدن دیزی به بدن به همراه جمعی از دوستان در دیزی سرای ایرانشهر از سر گرفتم.


عصر اولین جمعه سال رو کاملا اینترنتی کردم تا دلگیر بودنش زیاد به چشم نیاید.

به مخم کلنجار میروم یکی دو کلام بهارانه شاد بنویسد اما در ریل بی تفاوتی و بی حسی تام روان است طفلک. حق هم دارد یک دوره ی شوک زدگی پرفراز و نشیب را میگذراند.


چندی پیش یکی از رفقا جایی برایم نوشته بود که لازمست ریشه غم وجودی ام را بیابم و ریشه کنش کنم! اولین بار بود کسی به همچین کشفی درمورد من رسیده بود! خلاصه که اگر هم چنین چیزی درست باشد یافتنش از ریشه کنی اش خیلی ساده تر است...

بگذرم. تمام دلخوشی ام به سفر هفته دوم است که امیدوارم به اندازه دوسال پیش خوش بگذرد تا باز هم اینجا از آن عکسهای روستایی هوس انگیز آپلود شود...


بهارتان دلکش و زیبا.