در وبلاگ جدید به دو دلیل اصلی از اسم مجازی استفاده کردم؛
اول : عدم کشف شدن توسط خویشاوندان گرامی و قدری فضول! که این کشف امکان بی پرده نوشتن را به صفر میرساند برای من.
و دوم : عدم کشف شدن توسط یک فرد خاص!
حدود سه هفته ی پیش به کشف و شهود عملی نسبت به نتایج بسیار مطلوبتری از انتخاب نام مجازی دست یافتم!
خیلی خوب است که وقتی باز.جو ، ساعت ها از تو راجع به فعالیت در دنیای مجازی(داشتن فیسبوک یا وبلاگ) می پرسد با خیال راحت بگوی : خیر. به هیچ وجه!!!
من آدم مهمی نیستم، نوشته هایی مانند نوشته های این وبلاگ که اغلب اتفاقات روزمره ی زندگی دستمایه ی نوشته هایش است، و گه گاه نک و نالی از اوضاح بغرج مملکت که ازاین نک و نال ها هم بیشتر به "تحلیل های اتوبوسی" تعبیر میشود تا تحلیل حسابی، تاثیر سیاسی ای بر فکر کسی نخواهد گذاشت و اصولا ارزش و اهمیت خاصی ندارد.
اما ازروزی که در تئاثر قتل س.تار ب.هشتی به سوگواری نشسته ایم،باز هم بیشتر راضی ام ازین که با نام مجازی می نویسم. چرا که این آدم نما ها برای گرفتن زندگی دیگران به بهانه خاصی نیاز ندارند.
ممکن است تفنن هم چاشنی کارشان شود. مثلا بخواهند امتحان کنند که یک جوان 35 ساله با چند ضربه لگد در شکم به آستانه مرگ می رسد؟
تا زمانی که می دانی ممکن است روزی در راه آزادی قدری تاثیرگذار باشی، خودت را به کشتن نده!
عزیز من با اسم مستعار هم شناسا هستی برای اونها.. اما بهتره به همون دلایل 1 و 2 با مستعار بنویسی
در ضمن خیلی غیبت داری
بعید میدانم! اگر شناسا بودم حتما نخ میدادند و ول کنم نبودند تا تعهدی هم در خصوص وبلاگ نویسی مینوشتم! :/
آمدم چیزی بگویم با مضمون کامنت رها.
سلام.
حرف منم در مطلب قبلی تقریبا همین بود.
مستعارنویسی داستانهای زیادی در ادبیات و روزمرگی داره. اصلا نباید دست کم گرفتش. یک راه مقابلهس.
کیه که دلش نخواد مث آدم زندگی کنه؟
کیه که دلش نخواد مثه آدم زندگی کنن. نمیذارن که...
الان میفهمم چرا بازجو ها اصرار دارن همه اسمهای واقعی و مجازیت رو رو کنی!!!
با مستعار نویسی در کل موافقم.مزایای زیادی دارد ضمن اینکه آدمی چون مرا از افکار مسموم نامحرمان مصون میدارد.پس بنویس با نام مستعار هم بنویس.
افکار مسموم نامحرمان؟!!!
سلام
گر چه بی بحار تر از آن هستم که کسی بخواهد به خاطر این نوشته های بی بو و بی خاصیت به ما گیری بدهد اما بدم نیامد از ایده اتان که باید مخفیانه گفت و نوشت.
چقدر بدبختیم به قرعان
یه عمر از بچگی تا حالا که مجبور بودیم نقش بازی کنیم و مث بچه های مودب مرتب رفتار کنیم حالا هم که ادعای بزرگ شدن داریم هنوز هم باید در نقش باشیم و ....
بلی خیلی بدبختیم! خیلی هل را میشناسم که حتا بدشان نمی آید با نا م واقعی خودشان بنویسند. فرقی نمیکند نوشته چقدر سیاسی باشد یا نباشد. در این مملکت برای رهایی از چنگ ای ... ها باید تا میتوانی خودت را ابله جا بزنی. اگر باورشان شود....
فقط می توانم بگویم که از فوت ستار بهشتی بسیار غمگین شدم،تصور جان باختن به دلیلی چنین واهی و این گونه وقیح،جان کاه است.برای من مردن اصلا ً پدیده ای گرام نیست،اصلا ً،اما بدتر از آن حتی نمی توانم تصور کنم به دلیلی چنین واهی جان شیرین از کف بدهم
امیدوارم دست کم یاد شهیدان راه آزادی از خاطرها پاک نشود.
مردن پدیده ی گرامی نیست وقتی زنده ی آدم میتواند خوب و مفید زندگی کند.
چیزی نمی نویسی که نگران باشی بانو. بی خیال. آزادی هم متاسفانه همانقدر که به رهرو زنده نیاز داره، گوشت قربونی هم میگیره و تو در نهایتش نمی تونی انتخاب کنی که کدومی.
فکر نمیکردم انتخاب نشدنی باشه در این حد!
اینجا زنده یا مرده از یاد میری...
احتیاط شرط عقل است
احتیاط می کنی و به نظرم کاملن درسته
در این زمینه آدم محتاطی نبودم، شدم!
تا این سید ها را داخل ازادی و رهایی از چنگ حاکمیت اسلامی داریم ، مخفی کاری چندان موثر نیست ..
کوتاه و مفید ، مسلمان های با سواد و دیروز مخلص و دست راست رهبری و امروز مخالف خلیفه مسلمین ، فهمیده اند که دیگر نمی توان بر قتل و جنایت و کشتار و زندان و ترور و تجاوز و فقر گستری و ..حاکمیت اسلامی سرپوش گذاشت ..
شروع کرده اند با اسم و رسم و عکس و مشخصات به مخالف نویسی و فیلمسازی و وبلاگ نویسی ، که از قافله عقب نمانده و حداقل مقداری از مکتب را از سقوط نجات دهند ، و گر نه جمهوری اسلامی در داخل با زندان و شکنجه و اعدام و تجاوز و در خارج با ترور دست به تصفیه مخالفین زده است و پرونده طولانی و تجربه بسیار در قتل و ادم کشی و ترور دارد .
مخفی کاری یکی از حقوق شناخته شده برای وبلاگ نویسی ست و بیشتر کسانی از ان استفاده می کنند که به دنبال ، معروف و مشهور شدن نیستند .
جناب کریتیکال مایندز عزیز
به نظرم خیلی تند رفته اید. همه را به یک چوب نباید راند. این مدل موضع گیری ره به جایی نمی برد و ما را به تقسیم بندی مطلق گرایانه ی "با ما" و "بر ما" دچار میکند فقط.
شما با این کامنت طیف گسترده ای را در مخلوط کن ریخته اید که به نظر کار درستی نیست رفیق.
وبلاگ نویسی به عنوان فضیلت؟
وبلاگ نویسی به مثابه ی رسالت؟
وبلاگ نویسی در مقام نبوت؟
والا بنده تهرانپارس پیاده میشم! نه وظیفه دارم نه چیز دیگر مینویسم بلکه مرده ننامندم!
حالا چرا تهرانپارس؟!
نوشتن با هر دلیل و انگیزه ای خوبه کرکس جان. فقط به قصد تخریب و تخطئه نباشه.
تهرانپارس بعد از رسالته انگار!
اتفاقا وقتی ساختاری یا ایده ای یا هر پدیده ای بر ضد خرد و انسانیت باشد تخطئه و تخریبش هم غیرمجاز و مردود و ممنوع نیست.
جدی میگی؟!!! تا حالا فکر میکردم بعد چیتگره!
باز هم اختلاف در تعریف ها... دامن زدن به اختلافاتی که اصلن وجود ندارد.... و در یک کلام به قول صاحب خونه ی من مته به خشخاش گذاشتن!!! من وقتی میگم تخریب و تخطئه مطمئنم اقلا تو میفهمی منظورم چیه! مهم نیست به هر حال...
امیداورم منظور شما * همه با هم * خمینی نباشد ..
شما ازادی که با همین سید عباس ها دل بدی و قلوه بگیری ، و اگر چنانچه حداقل مذهب را از دولت جدا کردی مخلوط کن فقط ما را، بی خیال شو ..
یکی از علت های تداوم جنایت های جمهوری اسلامی ، پوزسیونی بنام اصلاح طلب است + توده ای اکثریتی همیشه مدافع جمهوری اسلامی..و اسلام عزیز ...
ایا این طیف وسیع اصلاح طلب ها داخل * همه با همی * شما هست یا نه ؟
دل بدم و قلوه بگیرم؟!!!!
وقتی میگویم همه با هم کاملا مشخص است که منظورم از اصولگرای بنیاد گرا تا اصولگرای اصلاح طلب است، از اصلاح طلب معتقد به ولایت فقیه تا اصلاح طلب لیبرال است. از کلیه اقشار سنتی تا مدرن .
از انجمن حجتیه ها و امثالهم بگیر تا لاییک ها و سکولا ها در سطوح خودشان و ....
همه آنهایی که در یک سری عقاید و افکار شبیه اند قابل جمع زدن و با یک چوب رانده شدن نیستند. نباید باشند.
در کلام طوفانیم و آتش میان تندباد، در عمل برکه نباشیم.
متن به غایت زیبایی بود
سپاسگذارم نجیبه ی نازنین
سلام علیکم.
والا من اطلاعات جدید از زندگی ی شما ندارم، اما امیدوارم حدسم درست نباشد و استنباط از نوشته های این مقاله ات و مقاله ی بعد وبلاگت، این نباشد که پیوندی که بوده، گسسته است. هر دو، خوب و باصفا بودید. من به هر دوتان امید داشتم.
حرف من، دعوت خودم و شما و همه، به نقطه ی اعتدال بود. شما یک روز، چنان شجاع بودی، که تذکر مشفقانه ی مرا، که در وبلاگت ننویس آرزویت سقوط ِ ...... است، به سخره گرفته بودی، که این آقا چه می گوید. و حالا، همان خانم شجاع، به دلایل عدیده، آمده به زندگی ی وبلاگی با اسم جعلی رو آورده.
توجه کنید ظاهراً ستار بهشتی در وبلاگش با نام جعلی مطلب می نوشته. دور شدن از خطر، راهش استفاده از اسمهای جعلی نیست. راهش احتیاط در نوشتن است.
حرف من این بود.
سلام و درود بر سید عزیز
متاسفانه حدستان درست است. البت من فکر میکردم مدتها پیش پی برده باشید که حالا یکسال میگذرد از گسستگی آن زندگی.
خوبی با صفایی جای خود . گاهی مجبوریم به ظاهر سازی. گاهی هم با چنگ و دندان تلاش میکنیم که یک رابطه و یک زندگی را نگه داریم اما وقتی میبینم یک طرفه است این تلاش نا امیدانه باید دست تسلیم بالا برده و بکشیم بیرون از زندگی کسی که فکر میکند بدون ما زندگی خوشایند تری خواهد داشت. این هم بخشی از دوست داشتن است سید جان!
بنده هنوز هم بر سر همان مواضع هستم هنوز هم آرزوی سقوط این یزید زمانه اولین آرزویم است اگر آرزوی دیگری داشته باشم! اما داستان انتخاب نام مجازی و دلایلش را در همین پست نوشتم. ضمن آنکه شاغل بودن در یک شرکت دولتی و استقلال مالی جبر های دیگری را هم فراهم آورده است.
حرف من هم اینست که با کمترین هزینه بتوانیم بیشترین ها را انجام دهیم در راه اهدافمان. این خیلی مفیدتر است تا نوشتن محافظه کارانه با نام حقیقی.