غذای گیاهی پیل افکنم حاضر شده است! گذاشته ام از داغی بیفتد تا بزنم به بدن. فقط شراب ناب مردافکن اش کم است!
یک چیز محشری است که همیشه برای خودم می پزم. تند و پر ادویه! یک چیزی شبیه غذای چینی لیلا حاتمی در " سعادت آباد!"
که وقتی
دیدم یاسی چطور در حاشیه اتفاقات و
مجادلات ریز و درشت فیلم مجدانه به پختنش ادامه میدهد، آب راه افتاده از لب و لوچه
را جمع کرده به خویشتن خویش نهیب زدم :
" اوهوی! لیلون! قورت بده آب دهنتو
دختر! تو که قوت غالبت همینه! به مولا "
چقد حال میده هیشکی نباشه که اصرار کنه تو این غذا دو تا تخم مرغِِ لعنتیِ زردمبو هم بزنی! تا طعم و بویِ گندِ تخم مرغ، گند بزنه به عطر و بو و مزه ی ِ بی نظیر تک تک اجزای غذا! و تو هم مجبور باشی طبق معمول، به جدا کردن سهم خودت از گندی که در انتظاره! و یا اگه حوصله نداشته باشی به جدا سازی، تن بدی به طعم به فنا رفته ی غذای چسبناک ِتخم مرغی!
راستش
خودم هم موندم چطور می شه علاقه ی خاصی به گوشت چرندگان و پرندگان نداشت باشی ، اما
از طرفی از دل و جیگر و سیرابیِِ کله پاچه هم نتونی بگذری!
تصور اینکه عضو اخیر چه وظیفه ی خطیری در بدنِ گاو علیه الرحمه بر دوش می کشیده حال خودم رو هم به هم می زنه. اما مگه می شه ازین سیراب شیردون لعنتی چشم پوشید؟!
پ.ن : مجموعه داستان " برو ولگردی کن رفیق" از مهدی ربی، "شب های چهارشنبه" از آذردخت بهرامی جزء امانتی هایی بودند که تمام شدند و بسی لذت بردم ازشان.
" کافه پیانو" هم جزء غیر امانتی هایی بود که هفته ی جاری خواندنش تمام شد. :)
اسم نداشت این غذا؟ احیانا" اشکنه؟
فقط یه بار تو عمرم اشکنه خوردم!
خوب یادم انداختی یه بار بپزم. مرسی[! ضمنا اشکنه هم که بدون تخم مرغ نمیشه،میشه؟!:S031:]
من شدیدا به گوشت علاقه دارم
نوش جان
خدایی پختن غذای محبوب در دل یک تنهایی دلنشین وصف ناپذیر است
امان از کافه پیانو چه می کنه این کتاب با بند بند وجود ادمی گوارایت باد
خوبیه علاقه به گوشت مبتلا نشدن به کمبود آهنه. بدیش هم میگن نقرصه!

قربون شما :)
تنهایی دلنشین وصف ناپذیر؟؟؟!!!!
از نظر سبک نوشتاری ،سادگی و روانی و ملموس بودن نمره ی بیست میگیره این داستان.
از محسنات یک بانو
دست پخت بی نظیره!
از مریمات یک آقا نیز!!!
حدس منم اشکنه بود. لااقل یه عکس ازش میگرفتی میدیدیم چه ریختیه این غذای پیلافکنت!
کلهپاچه و سیرابشیردون رو نیستم.
بادنجون له شده توش خیلی بی ریختش کرده بود! حالا دفعه بعد یه خوش ریختش رو میپزم که بشه عکسشو نشون ملت داد!
بله اصولا به چهره ی شما هم نمیاد این دو قلم را باشید!
سلام

غذای چینی است فلفل های رنگی ، قارچ ، هویچ ، کدو ، کرفس ادویه های جوواجور ...به به ... ولی خوب تویش خلال های گوشت مرغ هم دارد ...گیاه خوارانه نیست که .
ولی مطمئنم تخم مرغ این غذا را نابود می کند .
در مورد اون چیزایی که شمرده ای کله پاچه و سیرابی و ... من حتی نمی تونم قیافه و بوی اینها را تحمل کنم
تو عمرم سر سفره ای که از اینا تویش باشد ننشسته ام
اون کافه پیانو را تو جنبش پس دادنش به ناشر پس ندادی ؟؟؟
بعله! ولی خب من این دفعه گفتم تیکه های مرغش رو حذف میکنم و بادنجان عزیز دلم رو (!) جایگزین میکنم!


دقیقا تخم مرغ افتضاحش میکنه ولی بعضیا عادت دارن به همه چی تخم مرغ بزنن. من نمیدونم آخه چه ربطی داره که توی همه ی کیکها و شیرینی ها تخم مرغ هست تو اینم باهاس باشه!
بچه که بودم حالم به هم میخورد از کله پاچه!تفاوت ذائقه در گذر زمان هم موضوع جالبیه!
الان فهمیدم این فرهاد جعفری چه کرده! شاکیم ازش!
بعضیا انگار حرف نزنن میگن لالن!
تنها غذای گیاهی که بلدم با سیر و پیاز و کدو و قارچ و بروکلیه و چاشنی رب و آبلیمو و نمک و فلفل سیاه و قرمز. خوب چیزیه! کافه پیانو رو هم اسم اون مردک نویسنده نذاشت بفهمم چی خوندم هیچوقت!
آورین. آورین. خیلی خوبه خیلی. غذای سالم و خوشمزه ی گیاهی
باید بیشتردرباره ی جعفری تحقیق کنم. چه انگیزه ای داشته آخه؟
اشکنه هم موهبتی است
کتابها را خوانده ام . برو ولگردی کن رفیق را از بقیه بیشتر پسندیدم
به جرآت می تونم بگم آخرین داستان از مجوعه ی "برو ولگردی کن رفیق" می ارزه به صدتا مشاورزه پیش از ازدواج!
خواستم بگم بادمجان عزیز دل منم هست
پس و من و تو نیکا چه سور و ساتی با بادمجان میتونیم راه بندازیم!
به سلامتی بامجون خورای قهار!
من کله پاچه را هستم!
اگه اونجا بودم یه قرار کله پاچه ای سحرگاهی میذاشتیم حتما!
گیاهخواری با کمال احترام توی کتم نمیره با وجود اینکه خیلی گوشتخوار هم نیستم. کلن با برخورد حذفی با لذات زندگی به شدت مخالفم!
اتفاقا منم مخالفم.
باید ببینی لذت برای هر انسانی چطور تعریف میشه. نه این که من خودمو زجر بدم با نخوردن گوشت! کلا بود و نبودش فرقی نمیکنه و البته چون از بین بردن بوی گوشت با توسل به انواع ادویه جات دردسر داره و زمان پخت غذا هم زیادتر میشه، همانا گیاهخواری خیلی هم بهتره!
آهای لیلون !
حالا که ماه رمضان شده و طباخی ها ساعت نه آن طرف ها،کله می گذارند،به خودت می رسی که بروی یک عدد مغز + یک عدد زبان + چند عدد چشم + یک بنا گوش بزنی و جیب خالی به خاننه بگردی؟
کله خوری هم با تک خوری جور در نمیاد!
ضمنا مزه ی کله پاچه به اینه که بری خونه ی پدریت ببینی آماده و تر و تمیز مهیای خوردنه!
نه خسته
چه حالی می کنی با تنهاییت. گیاهخواری هم حس و حال خودش رو داره. به گوشت علاقه دارم. اگه دستور پختش رو بزارین یه بار خودم می سازم امتحانش کنم.
قربون شما .سلامت باشین

بله واقعا بسی حال میکنیم در تنهایی خودمان دل دیگران آب!
والا دستور پخت خاصی نداره همینایی که فرزانه گفت رو با ادویه جات و فلفل تفت میدی تا خوب حال بیاد!تاکید میکنم ، تخم مرغ هم اصلا و ابدا بهش اضافه نمیکنید!
اوه اوه اینجا تا بخوای گیاهخوار هست. و کلا تو سوپرها یه ریدف مخصوص گیاهخواری. من گیاهخوار نیستم اما حتما یکی از وعده هام بدون گوشت و مرغ هست. ادم خسته میشه دائم گوشتو مرف بخوره
البته با وضعیت الان ایران فکر کنم به زودی همه گیاهخوار بشند
دو تا کتابی که گفتی رو نخوندم. کافه پیانو رو دوست داشتم. فقط خیلی مردانه بوئد. حیف مطلبم درباره اش در مسدودیت وبلاگ به باد فنا رفت مطلب خوبی بود- یعنی دوستان اینطور میگند-
و اما چرا ما نمیتونیم آدمها رو در جایگاهشون بشناسیم. یکی یه هنری داره و نویسنده خوبیه ولی مرامش با ما نمیخوره باید کلا بیخو وبنش وزد؟! اینطور بود که مصدقی ها نباید کتابهای هیچکسی رو میخوند از بس همه جپ بودن!
بعدشم این آقا طرفدار یه کسی بوده اما نوشته های الانشو میخونی؟ بد نمیگه.. یعنی حرفشو میزنه خوووب. میگردم یکی دو تاشو پیدا میکنم برات میفرستم
دمشون گرم که کارشون درسته
دقیقا این پست رو موقعی گذاشتم که اوضاع پروتئین حیوانی تو ایران شدیدا وخیمه! بلکه ملت تشویق بشن به گیاهخواری و از کف نرن!
ای بابا! یه مطلب دیگه م در رابطه با سرزمین گوجه قرار بود بفرستی انگار. چه حیف که مطالب وبلاگت پریدن!
نه هیچ چیز دیگه ای نخوندم ازش. بعضی مسائل هست که آدم نمیتونه بگذره ازش. یکیشم کودتای 88 و اون همه جنایت و آدم کشی بعدش! تو اون بهبوهه حمایت از حامیان جنایت یه مقدار نچسبه!
در کل من سعی میکنم ، رای قطعی قضاوت گونه ندم.
پیدا کردی بفرست برام حتما مرمر بانو
سلام
میبینم که نمی خوای به نقرص مبتلا شی.
جیگر و کله پاچه رو هستم. زمستونا آی می چسبه.
پ ن: از این سه تا کتاب مجموعه داستان مهدی ربی و پیانو رو خوندم. یه معرفی هم تو وبم راجع به بروولگردی کن رفیق نوشتم. همشهریته. مجموعه داستان " آن گوشه دنج سمت چپ" ش هم قشنگه.
راجع به جعفری هم باید بگم که خودشو خراب کرد همین. البته من فکر می کنم اگه این کارو نمی کرد از نون خوردن می افتاد. می دونی که منظورم نون به نرخ روز خوردنه. اون موقع ها که کتابش چاپ شده بود خیلی غوغا کرد، می تونست موفق باشه. اما اون پس دادن ها هم یکم زیاده روی بودش.
سلام خااانوم
نه این که حالا خیلی هم اهمیت بدم به سلامتی و اینا، خیلی علاقمند نیستتم که نمیخورم!
آره واقعا تو سرمای زمستون خیلی بیشتر میچسبه.
همشهری همشهری که نه ، 1 ساعت فاصله هست بین شهرهای ما. هر دوتای این مجموعه ها ارزش خوندن و معرفی به دیگران دارن.
راجع به جعفری اینجور که پیداست نظر اکثریت منفیه!
سلام اول بگو چرا وبلاگت خط خطی شده نمیشه خوندش . منم
وشت دوست ندارم حیف از غذای گیاهی . راستش را بگم اما کله پاچه گاهی می خورم
ها؟ والا نمیدونم!کجاش خط خطیه؟! فک کنم به مرورگری که استفاده میکنی ارتباط داشته باشه!
به به! بازم به سلامتی کله پاچه خوراش!
یکبار که اینطرف ها آمدی خبر بده قرار بگذاریم
هاها! پس شریور ماه جایی نرو و تا شهریور دلت رو برای یه کله پاچه ی حسابی که مهمون منی ، صابون بزن!
مهرگان جان رفتید طرف های رامک بانو، بنده رو فراموش نکنید. بنده صرفا کامنت گذاشتم از صنف معظم کله پزان حمایت تمام قد خود را اعلام کنم.
ای به چشششم

اصلا کلا پاچه بی همراهی ترنج بانو،که پایین نمیره از گلو!
اصلا شاعر گفته : طی این کله خوری بی همرهی دوست مباد!
حالا اشکنه رو پایه ام
اما تورو خدا با این معده های در شرف تهوع مجبور بودی اسم این چیزا رو بیاری حالمون بد بشه
هاهاها!
چه حالی میده انقلاب دسته ی کرمها!