چندی پیش بوسیله ی رامک عزیز برای نوشتن پستی با این موضوع که دلم میخواهد کجا باشم، دعوت شدم که متاسفانه به تنها دلیل موجود ،همان تنبلی مزمن،ننوشته ام تا الان.
هرچند دلیل دیگرش این بود که در عین بی آرزویی(!) ، خیلی جاها بود که
دلم میخواست باشم!
از تله کابین نمک آبرود بگیر، تا نوک برج ایفل!... از آشپزخانه ی رامک
تا بالکن درخت ابدی! و ...
مکانها و فضاهایی مانند آشپزخانه ی پر رونق رامک از آرزوهایی اند که برای همیشه بر باد رفتند و گذشته ام ازشان!
بالکن دنج درخت هم با همه ی زیبایی اش پر ازسکوت و تنهایی به نظر میرسد!
بودن در فضاهای جدید و دیدن دوستان تازه و زندگی پر از سفر ،انگار داروی های فراموشی من اند و البته قدری هیجان! هیجانی که گاه گاه ، بتواند یک زندگی یکنواخت و متروک و پر از تنهایی را تکانی درست و حسابی بدهد؛
لبه ی سکوی بانجی جامپینگ ایستاده باشی و طناب قرص و قایمش، پاهایت را در چنگ گرفته باشد. دستهایت خیس باشند از عرق اضطرابی ناشناخته(!) و پژواک صدای تالاپ تولوپ قلبت کاسه سرت را برداشته باشد و تو آماده ی رها کردن خویشتن در دست هوا و دهان جاذبه! :)
من دلم میخواد پراگ رو ببینم و اصلا اونجا بمونم
خیلی خیلی جدی!
ینی یه درصد احتمال نمیدادم این موقع شب کسی بیدار باشه!

پراگ رو با همین تنهایی پر هیاهوی هرابال شناختم. گویا کشور فیلسوف پروری و حتما آب و هواش سازگار با طبع کرکسها!
خیلی خیلی جدی آرزو میکنم همه ی دوستهای خوبم همونجایی باشن که واقعا دوست دارن و کرکس قصه هم پراگ نشین بشه
فکر کنم من اگه یه بار بانجی جامپینگ رو بیازمایم خیلی از ترسها و اضطرابهام علاج بشه. فکر میکنم طرف باید با لگد پرتم کنه و خودم حاضر نشم بپرم!
ای بابا!شمام ترس از ارتفاع؟!
پس حتا اگه طرف با لگد پرتت کنه به نظرم ارزشش رو داره یه بار امتحان کنی!
خب، جای پرهیاهو هم گاهی میچسبه. ولی شخصا به خاطر ترس از ارتفاع ترجبح میدم فقط تماشاچی عملیات ژانگولر باشم و خودم امتحان نکنم.
به شهردارتون نامه بنویسین که براتون امکانات جامپینگ مهیا کنه
خودمم نمیدونستم، اما انگار این عملیات ژانگولر یه ورزش خفن محسوب میشه جناب درخت
شهردار ما هنر کنن چاله های خیابون اصلی شهر رو پر بفرمایند ما ازین قرتی بازی ها نخواستیم!
وای من عاشق این دیوونه بازیام.
در هر زمینه ای استعداد نداشته باشم. استعداد عجیبی در جوگیری دارم. و این کارهای عجیب و غریب از جمله موارد جوگیری من هستند
جوگیری؟ دیوونه بازی؟!!!!
بازم خوبه یکی پیدا شد ترس از ارتفاع نداره.
خیلی باید مهیج باشه :)
چه قدر رامک داره اینجا
من دوستدارم از اون بالا بیفتم تو آب!
به این میگن یه پست رامکی!
دقیقا منم دلم میخواد ازون بالا بیفتم تو آب! آب دریای مدیترانه یا اقیانوسهای اطراف جزایر قناری!
سلام منم می خوام بپرم اما راستش ترجیح م یدم از هواپیما با چتر نجات بپرم نمید ونم جرات دارم یا نه ولی آرزوشو دارم من دلم می خواد یه جایی تو بیست سال پیش باشم میشه ؟
علیک سلام نوشینه ی نوشین
اتفاقا منم ترجیح میدم از یه جایی بدون ساپورت یه طناب یا هرچی با همون چتر نجات بپرم یا حتا کایت...
گفتم بانجی چون از جنس هیجانه. من دلم یه فوق هیجان میخواد همین!
آه... تر جیح میدم اصلا به گذشته فکر نکنم... حتا بیست سال پیش چرا که دست نیافتنیند خوشی هاش و دق ات میدهند دردهاش...
هروقت خواستی بپری بگو منم بیام پشت سرت واستم جیغ بکشم واست از اون جیغا نه ها از اون جیغا
ینی به همون اندازه که از ارتفاع نمیترسم ازینکه یکی پشت سرم جیغ بکشه شوکه میشم.
لدفن بذار من بپرم بعد جیغ بکش که بر اثر سکته ،ناکام از دنیا نرم!
آزادی از هر نوع جیغی که میخوای استفاده کنی
سلام

بانجی را دوست ندارم چه فایده از پریدنی که ارتفاعش را طول یه طناب مشخص می کند!
اما جایی که دوست دارم بمونم شهری است که تویش فیلم یکشنیه غم انگیز را بازی کرده اند.
سلام جانم


اگر امکانش باشد من یک فوق هیجان از جنس دیوانگی میخوام که هر کسی جرآت یا علاقه ی انجامش رو نداشته باشه اگه به طناب وصل نباشم مثل پریدن از هولپیما که فبها المراد. اما تو ایران فقط امکانات همون بانجی بود که اونم انگار تعطیل شده! و وقتی هم تعطیل نبوده برای خانمها ممنوع بوده!
فیلم یکشنبه ی غم انگیز از فیلمهای فوق العاده ای بود که دیدم اما یادم نیست تو کدوم شهر پر شده ! یادمه یه رودخونه ی فوق العاده رویایی از وسط شهرشون رد میشد.موسیقی فیلم هم که محشر بود
خوبیش اینه که این آرزو هم دست یافتنی و امیدوارم اون شهر رو ببینی
وای منم دلم خواست باید خیلی هیجان انگیز ناک باشه همیشه بهش فکر می کنم و این که چه هیجانی داره .... تو کیش یه جایی هست که میره ۵۰۰ متر بالا و بعد پرت می شه نمی دونم امتحان کردی یا نه اونم بی نظیره
آری تجربه ی بی نظیریه که امکانش یه مقدار دوره.
این جایی که میگی تو کیش هست هم باید جالب باشه . اما خب با چی پرت می شی/ به چی وصلی؟ و کجا می افتی هم خیلی مهمه!
و این که تو ایران یه همچین امکانی هست هم حائز توجه می باشد!
اینو یادم رفت بگم زمانشم مهمه دم دمای غروب یا طلیعه صبح
دلم می خواد اینطوری رها شم و دیگه برنگردم.
...
بین خودمون بمونه اما ،منم بدم نمیاد!
منم خیلی دلم میخواد بپرم اما در پاریس باشه لطفا!
با اینکه تا حالا حادثه ای نشنیدم اتفاق بیوفته ولی به نوع ایرانیش اعتماد ندارم. دیدی شانس ما یا قیف یا قیر جور نشد یه لحظه! ندیدی سر اون بدلکار موتورسوار چی اومد؟!
دقیقا قضیه ی بهشت و جهنم ایرانی هاست!


اتفاقا اونی که توی بام تهران دیدم و تعطیل بود رو میگفتن به خاطر آسیب دیدگی چند نفر بستن! ینی طرف میپریده بعد محکم میخورده به پایه ی سکو و خلاصه له و لورده راهی منزل میشده!
وااای خدای من پاریس...
je te souhaite un voyage à Paris
ترس که داره اما لذتش اینقد هست که ترسشو می خوره
لذت هیجان بی ماننده!
بوداپست!
مرسی :)
پسرخاله ام این آرزو رو داشت و انچامش داد و میگفت بی نظیره! اما من حتی تصورش هم برام غیر ممکنه! میدوارم به زودی جامپینگ کنی!
ایول به پسرخاله.
هر کی رفته پشیمون نیست!
ای کاش دستیافتنی تر بود این آرزو.
سلام آبجی آرزوی حقی بود
راستش ما بچه بودیم می رفتیم از این چرخ فلک های غول پیکر سوار می شدیم و در عذاب الیم بودیم چه تفریح حوصله سر بری.چند وقت پیش که برای نوستالژی بازی زدم به چرخ و فلک و رفتم بالا دیدم یا پیغمبر !
ترسناک تر از آن چیزی ست که گمان می کردم ! با این حال لذتی داشت غریب و تقریبا هفته ای یک بار می روم هزار و پانصد تومان می دهم و چرخ و فلک سوار می شوم بر میگردم.ترن و سفینه و رنجر و ... هم اکیدا توصیه می شوند.آدرنالین افراز هستند !
سلام دادش


چه اشاره ی به جایی. دقیقا جزء تفریحات حوصله سربری بود که پدر مادر ها علاقه داشتن سالی یکی دوبار مستفیذمون کنن اما خوشون بیشتر ذوق میکردن انگار. بنده که سرسر ه های آهنی با شیب نزدیک به 90 درجه رو ترجیح میدادم!
ترن حرف نداره اما حیف که کیفیتش تو ایران فوق العاده پایینه و دورش هم زود تموم میشه! آآآه دیسنی لند کجایی؟!
و البته هیجانات با چرخش های دورانی هم بنده رو شبیه سوسک حشره کش خورده میکنه!
در پایان مرسی بابت یادآوری نوستالژی چرخ و فلک.
من بشکل وحشتناکی عاشق این کارم و اولین فرصت که برام مقدور بشه حتما امتحانش میکنم
دمت گرم با انتخابت لیلون
من و خط داریم میریم جامپینگ! نبوووود؟!

قربونتون برم
چه جالب
معمولا زنها از ارتفاع و هیجان و این جور چیزها می ترسند . شما با خیلی ها متفاوتید .
جالب تر از این ، تعمیم استثنائات هست که من چندیه زیاد بهش فکر میکنم.
تو کامنتای همین پست چندتا از آقایون گفتند که ترس از ارتفاع دارند با اینکه این سوا ل مطرحه که مگه چند نفر آقا اینجا رو خوندن و کامنت گذاشتن؟!نزدیک بود با دیدن کامنت ها و چند نفری که سراغ دارم نتیجه گیری غلطی داشته باشم که اکثر آقایون ترس از ارتفاع دارند!
و البته استثنا بودن معمولا چیز خوبی نیست...
پریدن؟ نه........
از طرف یه آدم که فوبیای ارتفاع داره
امان از فوبیا امان...
بابا دمت گرم تر!
نبوووووووود میکشی!!
ای ول!
من و تو باید با هم بریم سربازی آبادش کنیم