بهار دلکش

هفت فروردین است. بهارانه نویسی ام نیامده از ابتدای سال...

 قبل از ظهر امروز از سفر نوروزفامیلای هر ساله بازگشتم و نوروز پایتختی ام را با زدن دیزی به بدن به همراه جمعی از دوستان در دیزی سرای ایرانشهر از سر گرفتم.


عصر اولین جمعه سال رو کاملا اینترنتی کردم تا دلگیر بودنش زیاد به چشم نیاید.

به مخم کلنجار میروم یکی دو کلام بهارانه شاد بنویسد اما در ریل بی تفاوتی و بی حسی تام روان است طفلک. حق هم دارد یک دوره ی شوک زدگی پرفراز و نشیب را میگذراند.


چندی پیش یکی از رفقا جایی برایم نوشته بود که لازمست ریشه غم وجودی ام را بیابم و ریشه کنش کنم! اولین بار بود کسی به همچین کشفی درمورد من رسیده بود! خلاصه که اگر هم چنین چیزی درست باشد یافتنش از ریشه کنی اش خیلی ساده تر است...

بگذرم. تمام دلخوشی ام به سفر هفته دوم است که امیدوارم به اندازه دوسال پیش خوش بگذرد تا باز هم اینجا از آن عکسهای روستایی هوس انگیز آپلود شود...


بهارتان دلکش و زیبا.


نظرات 2 + ارسال نظر
میله بدون پرچم یکشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 01:43 ب.ظ

سلام
کاش می‌شد کشف نکرده خودش ریشه‌کن می‌شد.
به نظرم یافتنش از ریشه‌کنی‌اش سخت‌تر است...
سفرتان دل‌خوش‌کننده باد هرچند این ابراز امیدواری، الان، دعای بعد از وقوع است و نمی‌دانم حکمش چیست فکر کنم گیشنیز باشد.

حکمش خشت بود

فرزانه دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 12:08 ب.ظ http://www.befar.blogsky.com

سلام
امسال که بهارانه نویسی مد نبود انگار
ولی سفرنامه نویسی از اوجب واجبات است بنویس بانو

آخرین روزای بهار... و من در اوج امتحانات دلم هوای اینجا رو کرد....
مد کدومه فرزانه جونم. اصولا من آدم روی مدی نیستن کاملا دمده!:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد