"تانگوی تخم مرغ داغ"

 

عنوان نمایش همینی است که این بالا تیتر زدم اما بنظرم باید نوشت "تانگوی تخم مرغ داغ" و خواند زمانی برای تبدیل شدن به نقره داغ!!!

سه چهار سالی می شود که از هر فرصتی برای دیدن تئاتر استفاده میکنم و حقیقتا هیچ نمایشی به این بدی ندیده بودم!

شاید هم دیدن تئاترهای خیلی قوی مثل " سیندرلا" ، "سنگ در جیبهایش" ،"سقراط" ،"ترانه های قدیمی" و "آرش-صاد" در نیمه ی دوم سالی که گذشت توقع ما را زیادی بالا برده است!

 این تئاتر حتا به اندازه "مثل آب برای شکلات" هم که نسبت به کارهای دیگر خیلی قوی نبود جذابیت نداشت. مثلا تراژیک بود اما مگر تراژدی تر از " مرد بالشی" هم پیدا می شود؟!!!

 

هیاهوی لکاته هایی پرخاشگر و بد زبان و ناسزاگو بود بروی سن تالار وحدت(!) شاید به قصد تابو شکنی! که این روز ها شده است  مُدِ آلامُد ها و اشتباها مدام اشتباه گرفته می شود.... اشتباه با فحاشی و پرخاشگری و برهنگی و ....

 

بی هیچ محتوایی ، بی هیچ سرانجامی ، بی هیچ درخشش خاصی (نه نور پردازی، نه موسیقی، نه بازیگری و کارگردانی و نه حتا متن)

 داستان حتا از منطق دو  دو تا چهارتایی هم برخوردار نبود ؛

خانواده اصلی قصه به مستأجرش 10 تومان بدهکار است، پسر بزرگ خانواده که فداکارانه برای درآوردن خرجی خانواده کار میکند روزی 20 تومان سر تاقچه می گذارد،پسر کوچک در دانشگاه حقوق می خواند! پدر خانواده که محضر دار است و مومن و خداترس و دائما راضی به رضای خدا ، زن دومی دارد که او را در خانه ی دیگر این خانواده در الهیه (!)ساکن کرده و ماهی 300 تومان به او خرجی میدهد!!! قیمت خانه ی دو طبقه الهیه 150 تومان است!!! تمام بدبختی این خانواده این است که 10 تومان پول ندارد تا حسابش را با مستاجرهای نخراشیده اش تسویه کند!!! یاللعجب! و به این ترتیب و با تناقضات بی شمار دیگر شعور  مخاطب مفلوک مال باخته  هم مورد عنایت قرار داده می شود!

 

آخرین تئاتری که با بازی علی نصیریان دیده بودم "هفت شب با مهمان ناخوانده در نیویورک " بود ولی این کجا و آن کجا!

 آخرین تئاتری که دیدم و نمایشنامه اش را  اکبر رادی نوشته بود ،"پلکان" بود اما این کجا و آن کجا!!!

 

نتایج اخلاقی :

1.به دیدن نامها، نباید برای دیدن تئاتر شتافت.

2. باید صبر کرد تا یک هفته ای از اکران بگذرد و نقد و نظرها در فضای مجازی جاری شود.

3.حتا ممکن است یک تئاتر مزخرف فضایی مانند تالار وحدت را اشغال کند و بلیط 25000 تومانی داشته باشد.

4.اگر باز هم کسی اصرار دارد به دیدن این تئاتر از بردن افراد زیر 18 سال جدا بپرهیزید!

 

نظرات 11 + ارسال نظر
منیر دوشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 01:53 ق.ظ

اگه همه مث تو فک کنند بعد کی برود و بنویسد و بقیه بخوانند جانا ؟
...
نظر شهرنوش پارسی پور که براستی به آرامی و بی هیاهو و بی ادعا تابو شکسته شکستنی ، درباره تابو شکنی برام جالب بود . اینهایی که تو نوشتی هم که خب جای خودش .
...
اخیرن تمسخر زندانیان سیاسی و خانواده هاشون و هر کسی که جرات کنه باهاشون همدلی کنه هم به موارد تابو شکنانه افزوده شده !! نه که سیاست یک امر خز و خیلی شده ... عاما فاحشه گری ! فاحشه گری همیشه تازه است میشه باهاش همواره به میدون رفته شد ... کاشکه دست کم میان این همه هیاهو فاحشه های کاردرستی باشند که خب درجای خود قابل ستایشند اما نیستن خب :)

خب نظر شهرنوش را مینوشتی منیر جان مگه از نسبت اجدادی من با شهر شیراز باخبر نیستی؟!حتما خودم باید برم بسرچم؟!
من این مورد تمسخر رو هم ندیدم خدارو شکر و گرنه کلی حرص میخوردم!

هیچکس دوشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 05:56 ب.ظ http://http://setareshekaste.blogfa.com/

با سیلام
به به چقدر دقیق و نکته بین

از آخر اگر بگویم از نتایج اخلاقی داستان:
1-بنده هم بسیار مطنبح! هستم از این موضوع
2-حتما حتما، تکبیر!
3-آخ آخ آخ آخ! (به شیوه ارسطویی) مخصوصا برای سه نفر

بهر حال این روز ها مثل بقیه نبودن و قدری لیچار بار هم کردن کلی کلاس دارد. ملت هم که کلی ذوق میکنند و طشوییییغ! البته این داستان خیلی هم مختص تیاتر نیست و در موسیقی و جاهای دیگر هم هم باب شده، برادر شاهین، کیوسک و محسن نامجو گرفته تا برادر ساسی همه در فحاشی دارند گوی سبقت رو از هم می روبایند و ملت هم در اشتیاق زیر هم نجوا میکنند که هی فلانی دارد این را میگوید. رییس جمهور سابق تا نمایندگان ملت هم که سرشان سلامت! مملکت همه چیزش باید به همه چیزش بیاید!

مملکت که البته که باید همه چیزش به همه چیزش بیاید و جز این نیست.قاجاریه همین یک جملهی درخشان را برای کوتاه کاری های و ساده انگاریهای ما یادگاری گذاشته است .... و هیچ چیز غم انگیز تراین نیست...

در کار نامجو انکار نمیکنم که خلاقیتش را عموما تحسین کرده ام. هر چند او هم چند تایی تک آهنگهاب غیر قابل دفاعدارد.
از کیوسک جز موسیقی اعتراضی تابو شکنی به قصد خود نمایی ندیده ام.
اما حساب شاهین از بقیه جداست و واقعا حرفی ندارم درباره اش بگویم.جز اینکه این مدل تابو شکنی را نمیپسندم....

آنتی ابسورد چهارشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 02:11 ب.ظ

آنتی ابسورد چهارشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 02:12 ب.ظ

ققنوس خیس چهارشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 06:25 ب.ظ

آخرین باری که برای دیدن تئاتر رفتم مربوط به یکی دو سال پیش بود. بعد از تمام شدن از اینکه یک نمایش تا این حد میتواند مزخرف باشد، اما تماشاگران همه با هم برایش دست بزنند کلی حرص خورده بودم!! البته بعد از اتمام تئاتر در راهروی تالار کارگردان تئاتر(افسانه ماهیان) را کنار صابر ابر دیدم... رفتم جلو و خیلی شیک و مودبانه به ش گفتم که خیلی تئاتر بی معنایی بوده!!
البته اون زمان جوون بودیم دیگه... شاید الان اگه دوباره نمایشی به اون مزخرفی ببینم و کارگردانش رو هم بعدن ببینم، اصلن به روش هم نیارم!! سرم رو میندازم پایین و وسط نمایش بلند میشم و سالن رو ترک میکنم!! بدون اینکه قصدی برای نشون دادن اعتراض باشه تو این کار

کلن هیچ تئاتری بدون اون همه تشویق قرا تموم نمیشه حتا مزخرف ترینشون.

یاد از جووونی... چه کار خوبی کردی. ما تا آخر تئاتر نشستیم چون منتظر یه سوپرایز بودیم و اصلن باورمون نمیشد اینطوری تموم شه

درخت ابدی پنج‌شنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:22 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

من که حوصله‌ی توی سالن نشستن ندارم؛ می‌خواد تئاتر باشه یا سینما.
ماجراش که چنگی به دل نزد. کلیتش هم لابد همینه.
با نتیجه‌ی اول خیلی موافقم.

درخت دیگه! منحصر بفرد واقعن :)) آخه بشینه تو سالن که چی بشه؟ خوابش میگیره آدم

مترجم دردها یکشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 10:25 ب.ظ

سلام همساده

راستش سقراط هم که آنقدر سر و صدا راه انداخته بود و رفتیم و دیدیم تهفه ای هم نبود،آن همه جار و جنجال تکه پرانی و سر و صدای زیاد و... البته نمی گویم بد بود،ولی متوسط بهترین تعبیری ست که می توانم برایش بجویم.

در مورد در انتظار گودو هم همین را می توانم بگویم.البته در انتظار گودو حرفه ای تر از سقراط بود،اما با توجه به حجم سر و صدایش توقع بیشتری داشتم

سلام مترجم

چه افتخاری واقعا!

راستی تهفه درسته یا تحفه؟

بنظر من سقراط خوب بود. کلی حرف داشت. اقلن من که یا رضایت از صندلی بلند شدم و تشویق کردم. در انتظار گودو را قسمت نشد ببینم. اما در کل مشفقانه و خواهرانه بگم انتظار آرمانی نمیشه داشت با این اوضاع فرهنگی مملکت تئاترهایی مثل سقراط خیلی خوبند.

زنبور سه‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:54 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

آخرین تیاتر رو جشنواره فجر دیدم اسمش مدریک بود. تئاتر شهر برگزار شد. خیلی خوشم اومد. کلی حرف داشتم راجع بهش بزنم ولی چون تنها بودم همش روی دلم موند

نذار بمونه رو دلت زنبور! اینا همش غم باد میشه. ببین کیه بهت گفتم..

هر چند منم تا حالا کلی فیلم دیدم ، سینما رفتم و تئاتر دیدم و هیچ نگفتم....
بنویس خلاصه تا موضوع داغه

نیاز چهارشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 01:18 ب.ظ

آخ آخ آخ
وای وای وای
و امان از تابو شکستن های بی دانش و بی هدف

و هیچ چیز غم انگیزتر از این نیست .....

فرزانه چهارشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 10:37 ق.ظ http://www.fparsay.blogsky.com

در شهر خبری هست ؟ نیست ؟

هییییچ خبری نیست ....که نیست!

سید احمدو سه‌شنبه 20 خرداد‌ماه سال 1393 ساعت 12:08 ب.ظ

سلام


مرا می نوردد

مهتاب

در این ستاره چین بی پایان

تو در کرشمه ی کدام ستاره پنهانی ؟

www.seyedahmado.blogfa.com
پیروز باشید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد