آیا بلوغ ؟!

پروسه ی تز و آنتی و تز و سنتز است یا چی ؟ نمیدانم! ...

...


الان سرم پر از فکر است و سردرد سینوسی غریبی امانم را بریده!گرسنه ام .ظهرجمعه ای حال و حوصله ی پخت و پز را ندارم. آن هم برای یک نفر!؛ فقط خودم! حالا اگر دوستی، مهمانی کسی بود،یک چیزی...


ولو شده ام روی کاناپه، تابلوی "ورود ممنوع" دهلیزهای مغزم را برداشته ام و  به افکار ریز و درشت اجازه ی جولان  داده ام !

می خواهم در همین فرصت دردناکِ سر، اینها هم رژه بروند خوب!!!

این هم نوعی "بر آزردگی خود کمانچه بگذران" است... به هر روی ما که ز همسر ز مادر ،در گذشتم از سرمان هم در گذریم!!! تا وزن شعر هم به هم نخورد :" زِ سر ، زِ همسر، زِ مادر  گذر،
زِ ما،زِ ما، زِ ما، در گذر..."


............


خلاصه که پروسه اینطوری آغاز میشود :


اول یک تابویی شکسته می شود. یا یک عمل به اصطلاح غیر اخلاقی،غیر عرفی و دور از شئونات اجتماعی-فرهنگی  در این مملکت رخ میدهد. مانند داستان شیث رضایی! یا گلشیفته فراهانی! یا این آخری شاهین نجفی!


بعد یک عده فریاد وا اسلاما! وا اخلاقا!وااسفا! سر میدهند!!!


در مرحله ی سوم پروسه ، عده ی دیگر با پرچم های روشنفکری،مدرن گرایی،ساختارشکنی و یا تسامح گرایی سرو کله شان پیدا می شود و علیه مرحله ی دوم پروسه، خودی نشان می دهند!


در مرحله ی چهارم ،افراد نمود یافته در مرحله ی سوم راهشان را از هم جدا می کنند ! در این مرحله دو گروه تسامح گران و ساختار شکنان افراطی بد جوری به جان هم می افتند و اساسا چِش و چال هم را در می آورند!


در کنار جریان مراحل اصلی پروسه ،جریان نازکی که به موج و موج سواری آلرژی دارد ،از داد و بیداد نقادانه اش دست بر نمی دارد.اساسا این گروه گویا ناقد چیز خاصی جز موج گرایی نیست!الله اعلم!

خلاصه همه هستند و نقد میکنند نظر میدهند توهین میکنند و سعه ی صدر به خرج میدهند و آنقدر میگویند و میگویند  تا دهانشان کف کند و از نفس بیفتند، بعد تا بیایند بیرون از آب پر تلاطم موج برای نفس گرفتن وبرگردند می بینند که موج خفته و اثری هم از او نمانده !

انگار نه انگار که کسی کاریکاتور کسی را کشیده بوده کسی برهنه شده!کسی به مقدسات توهین کرده و ...پروسه در این مرحله به خیر و خوشی پایان میپذیرد!


آیا مابه این نحو،به کندی و بیمار گونه در پروسه بلوغ پیش می رانیم؟!!!


...............


بس است دیگر ترافیک سنگینی در دهلیزهای تنگ و رسوب گرفته ی این مغز بی نوا ایجاد شده.

یک عدد کنسرو تن ماهی از کابینت های آشپزخانه دارد صدایم میزند!!! صدایش را به زور میشود از بین صداهای دل ضعفه و دل غیژه، تشخیص و تفکیک کرد!

به قول معروف : " گشنه نشدی که عاشقی یادت بره!!!"



پس نوشت کم ربط! : حالم از روز مادر به هم میخوره :(


نظرات 25 + ارسال نظر
سروش جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:18 ب.ظ http://denjblog.mihanblog.com

ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ
ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּּּּּ ּ ּ ּ ּ \____________________
ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּ ּ ּ ּ ּ ּ \¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯ֹֹ\
ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּּ۞۞,ּּּ ּ ּ ּ\ تبادل لینک کنیم؟؟!! ִ \
ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ۞ּ ּ ּּ۞۞ـּ ּ ּ ּ\__________________̲̲/_̲
ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ\¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯
ּּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ\
ּ ـ۞۞ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ּ ـ۞۞ּ ּ \ּ ּ ּ ۞۞
ּ ۞۞ـּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ـ۞۞ּּ ּ \ּ ּ ּ ּ۞۞
ּ ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
ּ ּ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
ֹֹֹֹ¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯\¯¯¯¯¯¯¯¯
ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִִִ ۞ִ۞ ִִִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ
سلام با تبادل لینک موافقی؟؟؟منو با اسم" ✖❤ بزرگترین وبلاگ گروهی ایران ❤✖ " بلینک وخبرم کن.
راستی وبلاگ ما گروهیه و 37 نویسنده داریم اگه خواستی میتونی یکی از نویسنده های ما باشی

قربون شما دست گلتون درد نکنه واقعا!
ماهمین یکی را هم بگردانیم درست کلاهمان را پرتاب میکنیم به فضا!به تک تک اون 37 نفر سلام برسونید!

رامک جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:00 ب.ظ http://letterbox.blogfa.com

مدتی است که سعی می کنم اینجور پروسه ها رو اصلا دنبال نکنم. حیف ذهن عزیز نیست آخه؟
در کل سوالی که برای من مطرحه اینه که در زیرساخت و بنیاد چه فرقی بین اون روشنفکر افراطی که به همه چیز می تازه و اون اسلامگرای افراطی که همه چیز رو توهین تلقی می کنه وجود داره؟

چرا واقعا هم حیف ذهن عزیز هست به قرعان . بعد دوستان میگویند چقدر کم پیدایی در فیسبوک! آدم میرود اینها را میبیند در حال موج سواری ذهن عزیزش در گیر میشود دیگر!

به خوب نکته ای اشاره کردی! نقدی که من این افراطی گری ها و از دوسوی بام افتادن ها دارم همین است!اینان و آنان هیچ فرقی ندارند باهم!

آنتی ابسورد جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:39 ب.ظ

درود رفیق
این شاهین نجفی دیوانه س بابا.میخواد خودکشی کنه این راهو انتخاب کرده! خودش دوست داره به ما چه! باید دید چی پیش میاد.فقط به هیاهوها گوش کن و تماشای فیلم رو از دست نده که چطور اونایی که حتّا نمیدونن مقدس چیه و مقدسات به چی ها اطلاق میشن دم از توهین به مقدسات میزنن و این جور فیلم ها رو اکران میکنن.اون از فیلم گلشیفته ی دیوانه اینم از این.تز و آنتی تزی وجود نداره!

دروود
عجب!
پس یکی دیگر از راههای خودکشی پر شکوه این است!!!

ها !پس ینی به نظرت همه ی اینا دیوانه اند و همه ی آنها هم دیوانه ترند! و آخرش هم هیچ چیزی حتا به کندی و بیمار گونه دست ما را نمیگیرد...

مجتبی جمعه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ب.ظ http://www.gbgoriz.blogspot.com

آَشفته بازاری شده
که معنای هم دست خوش تغییر شدند
اینورهای نقد و هنر رو با توهین و تخریب به رسمیت می شناسند!!
آنوری ها هم معنای توهین و.. را به عالی ترین درجه ممکن رساندن
متنفرم از این اوضاع و بهترین کار در این طوفان دیوانگان فقط دوری از نت است

دوری از نت نتوانم.... نتوانم.... نتوااااااانم!

اگر در مورد این به اصطلاح تابو ها حرفی نزنند انگار میگویند لالند. حتا نوشته ی مهدی خزعلی که مثلا صادر کنندگن حکم ارتداد نجفی را نقد کرده است چنگی به دل نمیزند!

ترنج شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:54 ق.ظ http://www.femdemo.blogfa.com/

پس نوشت غمگینم کرد و تحلیل هارا از کله ام پراند. بخند!

نتوانم ترنج جان! نتوانم...
ازین روز لعنتی خیلی بیزارم. دنیا خراب میشود بر سرم انگار...

فرزانه شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:31 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
گمان نمی کنم این عصاری ها ربطی به بلوغ داشته باشد ... تابویی شکسته می شود هزار تا تابوی دیگر از تویش میاد بیرون
یعنی این ملت آی علاقه دارن به داشتن تابو ...
می میرن براش

تازه با مراسمی که شرکتمون برای امروز می گیرد من نیز هم

سلام از ماست خواهر

اسم این ملت را باید گذاشت " تابو فیل" پس! یه چیزی تو مایه های هیدروفیل!!!
بعد از داستان گلشیفته یک عده ای آنچنان تحسینش کردند و آنچنان تابو تابو راه انداختند که انگار تنها درد ما درد برهنگیست!!!و یک عده آنچنان تقبیحش کردند که باز هم انگار : تنها درد مردم ما درد برهنگیست!!!!

خدا رو شکر برای ما مراسم نمیگیرند! اما حدود یک هفته ی دیگر صدایمان میکنند برویم از روابط عمومی گل و بسته ی شکلات و کارت هدیه مان را بگیریم!انصافا دمشان گرم!

فرزانه شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 05:33 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

کنسروات روهم بجوشون مادر !
دیدی که به سر قهرمان چی اومد؟

با اینکه میکروبها به مردم این قطعه از ایران کاری ندارند معمولا! جوشاندم!طبق دستور العمل: 20 دقیقه ی تمام! و شانس آوردم تا پایان زمان هلاک نشدم از گرسنگی!
به قول نیکامون : آخیییش!سیر شدیم!

فرواک شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:59 ب.ظ http://farvak.persianblog.ir

وقتی بچه ت ظهر با یه نقاشی و یه جمله زیرش بیاد خونه و نقاشی ش رو بده دستت، چی؟
می خوام بگم که مادرا بیشترشون این روز رو دوست دارند. نه به خاطر همسر بودن و نه به خاطر هدیه گرفتن؛ به خاطر مادر بودن.
روز زن مبارک.



اینا رو به من نگین خواهشن...

محمدی شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:21 ب.ظ http://ghalameh.blogfa.com

بالاخره باید همیشه موج هایی باشه ، حوصله خلایق سر میره از یکنواختی و بی تحرکی ! شما زیاد جدی نگیرید ،

اون که نمیشه نباشه. من امیدوارم این موجها برایمان مروارید بلوغ به ارمغان بیاورد. و ترسم از این است که :" بر عبث می پایم... که به در کس آید... " و در نهایت درو دیوار به هم ریخته شان بر سرم بشکند!

فرواک یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:25 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

عذر می خوام. قصد ناراحت کردنت رو نداشتم.

بی خیال دختر... بی خیال....

عادت می کنییییم!

گیدورا یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:38 ق.ظ http://www.gidoraa.com

بدوی تر از این حرفهاییم. بدوی های از خود متشکر. زمان بسیار باید بگذرد تا ما چیزهایی ساده بیاموزیم که دنیا خیلی زودتر آموخت. سرمان به کار خودمان باشد و به آنچه بیشتر بلدیم بپردازیم بیشتر به فرهنگ این ملت کمک کرده ایم تا اینکه با این همه چیز دانی جاهلانه، در باب هر آنچه رخ میدهد نظر بدهیم و موضع بگیریم.
مهرآیین جان دلم بدجور برای خودمان میسوزد.
در ضمن چه خوب و چه زیاد مینویسی که به گرد نظر دادن نمیرسم ولی میخوانمت.

آه آه! کاش اینقدر از خود متشکر نبودیم گیدورا! من هم متاسفم برای خودمان. و همیشه بیشت ازین متاسفم که جز سکوت و تماشا کاری از دستم بر نمی آید. حتا در مقام نقد هم نیستم. چرا که شاید ناآگاهانه گاهی خودم هم یک از این هزاران باشم...


لطف داری دوست عزیز

آنتی ابسورد یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:46 ق.ظ

درود
خوب گفتی آفرین.دیوانه ها را باید خوب بشناسی.دقیق تر شو در کارشان.پاسخت راست کارمان بود.خوشمان آمد.

نجیبه محبی یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:24 ب.ظ http://haaghiighattt.blogfa.com/

و این پروسه در آخرین مرحله به اینجا می رسد که باز ماجرا تکرار می شود حرکتی دیگر و آغاز تمام این تسلسل لایتنهاهی به جان هم افتادنها...

از ما به شما نصیحت حال غذا خوردن نداشتید مقداری جوانه گندم را در ماست بریزید و بخورید و طعم شیرین ویتامین را حس کنید زیر زبانتان :-) یا سالاد بخورید به جای غذا با کمی جعفری البته که بویش افسردگی زداست

درست مثل شال هلنا!در "وردی که بره ها میخوانند"!،از یک سو بافته و از سوی دیگر شکافته میشود و این تسلسل عبث را پایانی نیست....

چند خط اول پست قبلم را دوباره بخوان نجیبه جان. یک همچین آدمی اهمیتی زیادی به خواب و خورد و خوراکش نمیدهد. اگر هم بدهد فرصت کشت و کار گندم برای استفاده از جوانه را ندارد وقتی که در سوپر مارکتهای شهرش هم جوانه ی گندم یافت نمیشود!

به هر خیلی خیلی ممنونم ازت خواهر

ققنوس خیس دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:59 ق.ظ

از حرف هایی که اینجا زده شد، دلم گرفت!

ازین که باعث گرفتگی دل ققنوس شدیم پوزش می طلبیم!

سیدعباس سیدمحمدی دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:45 ب.ظ http://seyyedmohammadi.blogsky.com

سلام.
تصور فرمودیم یک بحث فقهی مبسوط پیش رویمان قرار دارد که می خواهد سن بلوغ خواهران را از 9 و 13 و 15 بالاتر بیاورد و به 18 برساند

سلام
سید جان چه ربطی دارد آخر؟ شما نگاه کن اصلا به قیافه ی ما میخورد دخالت در امورات فقهی و حوزوی؟!!!
ما چه کاره ایم دخالت کنیم در کار از ما بهتران؟!

کلا ما عطای فقهیات را به لقایش بخشیدیم و شدیم رساله ی مبسوط و سر خود ِ خودمان!

درخت ابدی سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:46 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

آآآآه زیتون بزن!
اینا همه‌ش نشونه‌ی اینه که ما حساس شدیم و یه تلنگر کافیه تا عواطف سرکوب‌شده‌مون فوران کنه. بعد هم همین مراحل جنگ و دعوایی که گفتی پیش میاد. حسنش اینه که یه ذره فضای جامعه از رکود خارج می‌شه و بعد دوباره می‌ریم تو لاک خودمون.
سلام.

علیک سلام

وسوسه شدم بروم قسمتهای 26 و 27 قهوه ی تلخ را بخرم! میگویند افسردگی مدیری فروکش کرده خدارو شکر!دست راستش بر سر ما!
باز خوبه اگه نتیجه ای نداره این یقه دریدن ها این یک حسن رادارد!

نوشینه سه‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:29 ق.ظ http://nargess7.blogfa.com

سلام نمیدونم همون مهر آئین خودمون هستی یا نه . در هر صورت فرقی نمی کنه خوشحالم اومدم این جا . اما خوشحال نیستم که حال گرفته ات را رصد کردم . این روزها همه از همه چیز بیزارند . من هم ...

سلام
من قبلا به وبلاگ شما سر زدم و نظر هم میگذاشتم . منتها نه با این نام و نشان تازه!
من هم خوشحالم از اومدنت نوشینه ی عزیز

امیدوارم برای دنیای این روزای ما پایانی باشد...

امید چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:57 ق.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

دو گروه فقط در یک مورد شباهت دارند . هر دو گروه معتقدند و بر مبنای اعتقادشان عمل می کنند . این وسط جالب است احساس کاردرستی بی موضعگانی که از صدقه سر عادت ؛هیچ چیز را جدی دنبال نکردن؛ ، در میانه قرار دارند و دیگران را به افراط متهم می نمایند .

راه تحول افکار اجتماع ، اگر از نقد و بحث و جدل نمی گذرد ، خوب ، لابد از استمداد به درگاه الهی می گذرد ! ... راه دیگری که به ذهن من نمی رسد . تاریخ تمدن غرب از راه افکار مکش مرگ مایی و نه سیخ بسوزد و نه کبابی به جایی نرسید . جوردانو برونو بر سر حرف ایستاد و در آتش سوخت ، لوتر فرمان پاپ را در آتش افکند و ولتر در اولین نقد تاریخ بر تورات نوشت که طبق سفر پیدایش خداوند نخستین دروغ گوی تاریخ است.

برای دوستانی که ضعف بینایی دارند و تفاوتی بین روشنفکران افراطی و اسلامگراهای افراطی نمی بینند ، پیشنهاد می کند به نحو پدیدار شناسانه به برلین و قم تشریف برده و با هر دو سوی بحث به گفتگو بنشینند . باشد که در یکی از این دو سفر ملتفت گردند :‌ما شیشه نوشابه چرا کم داریم ؟

به راستی تعریف خشونت چه میتواند باشد؟

تروریسم تبلور خشونت است فقط؟!سیلی شوهر یر صورت زنش؟!
یا طرح کبود کمربند بر کمر کودک؟!

من قلبا امیدوارم از این نوع جنگ و جدل ها بلوغی بیرون بجهد. همه ی قرآنها را بر نیزه زنند و تمامی خرافات را در آتش بسوزانند و هرچه بت خدا نام است را بشکنند و هر چیز دیگر که کمک کند به این بلوغ...

خشونت هم به نوعی زاییده ی افراط است! اما بگذار باشد اگر آخرش آن بلوغ فکری ایست که منتهی به خیلی چیزهای خوب میشود!
خشونت در گفتار را هم به همان دیده ی پر ضعف مینهیم اگر قرار است تاوان رسیدن به انتها باشد...

خداوند همه بی تفاوتانی که احساس کاردرستی میکنند را سوسک کناد!

نیاز چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:36 ق.ظ

درد بزرگ همان پایان پروسه است و بعد از چند بار تکرار - تعداد ارتباط مستقیم با تازگی موضوع دارد - از مد افتادن و طبیعی شدن و هنجاری ناهنجار و ناهنجاری هنجار شدن است

شاید نمک پاشیدن گاه گاه به زخمها و تازه نگهداشتنشان مفید باشد برایمان.

مثلا هر از گاهی دست کم در وبلاگهایمان یاد عزیزانی را که پس از انتخابات88 کشته شدند یا در حال حاضر در زندان هستند گرامی بداریم و یا از دردهای گذشته بیشتر بگوییم برای پیشگیری از عارضه ی آلزایمر و نداشتن حافظه ی تاریخی

محمد رضا ابراهیمی چهارشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:59 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

فعلا سلام و عرض ادب
تا مشکلات جسمی و گرسنگی و غیره وذالک را حل کنم سر فرصت بیام از خجالت دور آمدن و دیر آمدن در بیام.

بادرود بی کران

ای بابا خجالت چرا؟! منتظریم برادر

محمد رضا ابراهیمی پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:56 ق.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
موج و موج سواری و شاهین/
من فکر می کنم ذات هنرمند به چالش کشیدن و ایجاد بحث باشد. یک فیلم خوب دیدن و بعد بحث راجع به تفکراتش و آدمهایش یک چالش است گوش دادن به یک آهنگ و بحث درباره محتوای کلامش هم یک چالش. هنرمند موفق کسی است که چالش بزرگتری ایجاد می کند (موج بزرگتر). اما اینکه در این سرزمین همه موجها به دیوار رخوت می خورد و باز می ایستد بحث دیگری است جدا از حرکت شاهین.
البته باز به نظر من/
راستی علت پس نوشت رو نفهمیدم خیلی

دروود
بحث من هم اصلا شاهین یا دیگران نبود.بی تفاوت نیستم اما بیشتر دوست دارم از بالا به این چالش ها نگاه کنم و قدری هم امیدوارم که در نهایت از این چالشها عصاره ی رفتار مدرن تولید شود در تقابل با واکنش ها و رفتارهای سنتی!!!

علتش که خیلی واضح است جناب ابراهیمی وقت در این روز نه کسی هست که به او تبریک بگویی و نه کودکی هست که به تو تبریک بگوید!!! و اصولا "روز مادر "ربطی به تو نداشته باشد!

رامک پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:28 ق.ظ http://letterbox.blogfa.com

راستش من نفهمیدم چرا لحن ایشون اینقدر تند و توهین آمیزه. مگر قرار نیست هرکس طبق عقیدۀ خودش اظهار نظر کنه؟الحمدلله که به کسی توهین نکردیم و چنین جواب گرفتیم.
در تمام بحث‌هایی که توی وبلاگ ها در مورد این موضوع درگرفت از یک نکتۀ خیلی بنیادین غفلت شد. قریب به اکثر دیدگاه ها اینچنین مطرح می شه که ببینید در جوامع غربی فلان توهین را می کنند و آب از آب تکان نمی خورد یا بالعکس ببینید چه متمدند که به عقاید هم توهین نمی کنند. مشکل دقیقا اینجاست که ایران اصلا یک کشور غربی نیست. در طول تاریخ نوع فرهنگ و تفکر شرق و غرب با هم فرق داشته. الان هم داره. اتفاقا مثال هایی که زده میشه که افراط باعث جهش شده تمامش مثال هایی غربی است، آدم های تاثیر گذار شرق آن ها بودند که بر خلاف موج سعی کردند میانه روی کنند. مثال؟ زردشت، بودا، گاندی، ابوسعید ابوالخیر، مولانا، حتی سعدی را هم که یک مصلح اجتماعی می شناشیم همیشه یکی به نعل زده و یکی به میخ، افراط نمی کنه.
نکتۀ بعد هم اینه که افراط به خودی خود موجب ترقی نمیشه. کسانی افراط کرده اند و نتیجه گرفته اند که طبق یک اصول و برنامه ی دراز مدت پیش رفتند. نه اینکه جوگیر بشن و برای هر چیزی تو سر و کلۀ خودشون و بغل دستیشون بکوبن.

ای کاش این بحث رو باز نمیکردی! اسم سعدی را هم که آوردی دیگه واویلاست!!!

ای کاش آن همه تندروی در عمل بود و نه فقط در گفتار برای بور کردن های کلامی ...

با این همه من باز هم امیدوارم از مجموعه ی تساهل ها و افراطی گری های کلامی بلوغ رفتاری متمدنانه بروید!

امید جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:14 ق.ظ

لی الاظاهر عده ای آزاد هستند که هر گزاره ای که به ذهنشان می رسد بگویند . مثلا بگویند ؛در کل سوالی که برای من مطرحه اینه که در زیرساخت و بنیاد چه فرقی بین اون روشنفکر افراطی که به همه چیز می تازه و اون اسلامگرای افراطی که همه چیز رو توهین تلقی می کنه وجود داره؟؛

اما ما حق نداریم در پاسخ ایشان آنچه به ذهنمان می رسد بگوییم ! ... چون ممکن است تند و توهین آمیز تلقی شود ! ... عجبا !

شما حرفت را زدی برادر ، ما هم حرفمان را زدیم . زدیم . از نظر من ایده شما و سوال شما احمقانه است . حالا نگویم ؛احمقانه؛ است چون ممکن است شما با شنیدن واژه ؛احمقانه؛ ناراحت شوی !؟ ... شما وقتی اظهار نظری میکنی ، باید آمادگی مورد قضاوت قرار گرفتن هم داشته باشی ... شما هم ممکن است تفکرات من به نظرت چنین برسد و خوب حق اظهار نظر داری .

و اما استدلال شما ... من مثال هایی از تاریخ غرب زدم که چگونه تندروی ها (به لفظ من ؛تمام قد ایستادن ها؛) موجب تحولات مثبت شد . شما می گویی :در طول تاریخ نوع فرهنگ و تفکر شرق و غرب با هم فرق داشته: ... یعنی گویا میپذیری که آن کارها در غرب جواب داده و امیدوارم بر سر این امر بدیهی حرفی نداشته باشی که غرب در حال حاضر در جایگاه بسیار بهتری از شرق ایستاده است . من از دو گذاره فوق الذکر نتیجه میگیرم که : شرق راه خطا رفته است ! ... و باید فریاد برآورد که شرقی های عزیز ، ترمز کنید ، بیچید ، جاده را عوضی آمده اید !

ممکن است که شما بپنداری که راهی که انسان غربی رفته به هیچ عنوان برای انسان شرقی ممکن نیست ! ... من دلیلی بر پذیرش این ادعا نمی بینم زیرا :

- هیچ تحقیق علمی نشان نمی دهد که مردمان شرق و غرب تا این اندازه از نظر ساختار مغزی با هم تفاوت داشته باشند . انسان های روی کره زمین تنها در یک دهم درصد از ژن ها متفاوتند و تاریخ تکامل و آمیزش نژادها و مهاجرت ها و ... پشتیبان نظریاتی از این دست نیست .

- شرقیانی که هر ساله به غرب مهاجرت می کنند به جز بعضی برادران و خواهران بعضی مناطق خاص که اعتقادات خاصی دارند (و منجر می شود به بستن تی ان تی به خودشان و سینه شکافتن اهل رسانه و به گلوله بستن دختر بچه های مدرسه ای و ...) ساکنین بقیه مناطق مشرق زمین در فرهنگ غرب به خوبی جذب و هضم می گردند و اصول اساسی آن را می پذیرند .

- در شرق گروه های بسیاری وجود دارد که خواهان نظام سیاسی و نظام حقوقی غربی (که به حقوق بشر معروف است) هستند اما من که غربیانی را ندیده ام که برای سرنگونی نظام دموکراتیک و برقرار استبداد شرقی یا نظامات حقوقی شرقی فعالیت کنند .

به عنایت به این موارد با اجازه تان بنده مفاهیمی چون دموکراسی ، سکولاریسم و حقوق بشر و ... را مفاهیم انسانی می دانم که گروهی از انسان ها طی یک پروسه تاریخی به آن رسیدند و گروهی نه !

- مثال هایتان اصولا ناظر به بحث نیستند . من مثال از ؛عمل؛ بدون مسامحه تعدادی از انسان ها زدم که در جریان یک پروسه تاریخی مغرب زمین را به جایی از نظر رواداری و تفکر رساند که می بینیم . شما نام چند نفر از بزرگان مشرق زمین را برده اید که مشخص نیست کدام عمل و موضع گیری میاندارانه از آنها منجر به چه گلی بر سر مشرق زمین شده است . هر کدام از افراد مورد مثال شما در مواضعی تندرو بوده اند و در مواضعی میانه رو ...

- برای هر چیزی تو سر و کله خودشون و بغل دستیشون کوبیدن ؟ ... یک نظام عقیدتی در گوشه ای از دنیا وجود دارد که برای مخالفان فکری اش حکم مرگ صادر می کند ، این کم چیزیست اخوی ؟ ... تا حالا هزاران نفر را هم کشته اند و از به بعد معلوم نیست جان چند نفر را بگیرند ! ... در مقابل چنین تفکری نباید ایستاد ؟ ... باید رو کرد به گوینده و گفت تو چرا حرفی زدی که اینها را عصبانی کردی ؟ ... بچه شما با توپ پنجره همسایه را بشکند و بعد همسایه به جای گله و شکایت و ... جفت گوش های بچه شما را ببرید و بگذارد کف دستش ... شما اول به پلیس زنگ میزنی تا این دیوانه را بیاید ببرد و جان کسان دیگر را به خطر نیاندازد یا با بچه ات بحث می کنی که: از عمدت زدی شیشه خانه اش را ؟ این همه جا برای بازی کردن ، چرا جلو خانه او بازی کردی ؟

رامک جمعه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 ب.ظ http://letterbox.blogfa.com

من به احترام همین جملۀ صاحبخونه که نوشته «ای کاش این بحث رو باز نمیکردی» بحث را ادامه نمی‌دم.

فقط متذکر می‌شم که من برادر/اخوی شما نیستم. نمی‌دانم بر چه اساسی به این نتیجه رسیدید، ولی به هر حال غلط بود.

محمدرضا شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:42 ب.ظ http://www.mamrizzio.blogfa.com/

من بیشتر از یک چیز خندم می گیره و اونم شنیدن این جمله:
«من به آزادی بیان اعتقاد دارم اما توهین نه!»

دوستان بهتره نظر صریح و البته شخصی خودشون رو در مورد شاهین نجفی و سلمان رشدی بنویسند و دست از سر ویل دورانت و دکارت و داروین بردارند.

با تشکر!

باز شروع کردی ای کرکس؟! می خوای صدا بزنم نجیبه رو؟!!!

من گاهی حس میکنم دوستان به آزادی توهین بیشتر از آزادی هر نوع بیانی عشق و علاقه می ورزند!
آخه چرا؟ ینی مشکل ما همینه ؟ مثل گیر دادن نیروی انتظامی به چکمه و مانتوی کوتاهه! در حالی که رسیدگی به دزدی و قاچاق و توزیع مواد مخدر و... معطل مونده!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد