بارون نمیاد اینجا مرتضا !* ...

 

خشکسالیه اینجا! قحطیه! مهر کیلو چنده آقا مرتضا؟ ملت خودشون نزده میرقصن... ملت کوروش والا ، اینا شدن! همینایی که میبینید...

چند تا نقل قول هست ذکر میکنم اینجا. خودم نظرم رو نمیگم اما به شدت دلم میخواد نظر دوستان رو بدونم! مرا یاری برسانید ؛ خواهشانه!

اول قسمتهایی از مقاله ی " در نقد عشق" یا همان مرگ مجنون که به عنوان  آخرین مقاله در کتاب "در دفاع از سیاست لیبرال دموکراسی مقتدر"  از مرتضی مردیها :  

 

"... در این میان مردان، که در عشق شان شاید غده ها و عقده ها بیش باشد، گاه با بدنام کردن عشق بی قیمت رمانتیک، به راسته ی عشق فروشان میروند؛ کاری که زنان هرگز نکرده اند."  

"... در چشم انداز تاریخ لیبرالی ... به تدریج، دنیا از عشق مجنون فاصله میگیرد؛ چرا که دنیای معاصر احتیاط محور است و در این راستا هر چه پیش تر رود، توصیه های ایمنی
را (شاید حتی فقط اندکی)بیش از  پیش جدی می گیرد و عشق کامل نمونه ی کامل بی احتیاطی است . "  

"... گمان دارم عشق متعلق به گذشته و دوستی مال حال است ؛ عشق بیش تر سنتی است و دوستی بیش تر مدرن... عشق انحصار طلب است؛ از همین رو با حقوق بشر شاید چندان سازگار نباشد."  

"... می توان چند تن را هم زمان دوست داشت و انحصار طلب نبود و آن ها را هم در تملک مطلق خود نخواست : بخشی از من متعلق به دوست من است ، و متقابلاً. این سان حاشیه ی آزادی هر دوی ما به قدر کافی مبسوط می ماند..."  

"... و انسان هاتلاش  می کنند تعداد بیشتری را به میزان کمتری دوست بدارند ، چون نوعی بیمه است ؛ و این شامل عشق مردان و زنان هم میشود . به گمانم تلاش بسیار می شود که نوبت های مکرر عاشقی ، در عین حال ، حتی الامکان نیک نامی را هم نیاشوبد ..."   

"طبقه ی  متوسط لیبرال مزاج، ناگزیر، احتیاط محور است، و همان طور که معمولا سرمایه اش را در چند جا قرار می دهد و همه ی تخم مرغ هایش را در یک سبد نمیگذارد تا اگر از دست فرو افتاد، همه چیز به باد نرود ، عصاره ی عشق را ترقیق و تسهیم میکند و از آن حبه های دوستی و حبه های حب می شکند و می پاشد.

***

وقتی خانوم ایکس آقای مردیها رو به لیست دوستان فیس بوکی اضافه کرد. پیغامی از این نویسنده با این مضمون برای خانوم ایکس فرستاده شد : 

"سلام. ممنون از لطفتون.

اطلاعات کمی از شما رو صفحه هست.

خوشحال میشوم اگر چند جمله ای را جع به احوال فکری و کاری خودتون و چند و چونِ آشنائی تون با من و احتمالا نوشته هایم را ضمن پیامی اشاره بفرمائید. سپاس" 

خانوم ایکس این پیغام رو دید و مردد بود چه پاسخی بده؟ اصلا جواب بده یا سکوت پیشه کنه؟ از چند و چون آشناییش با نوشته ها ش پرسیده بود و کلی خاطرات تلخ رو زنده کرده بود!
یه هفته کلنجار رفت تا بالاخره مختصر جوابی داد.
بدش نمی اومد که این نویسنده ی سرشناس  رو متوجه این مطلب کنه که شوهر سابقش برای توجیه خیانت ازمتون بالا هم در کنار نظریات فایده گرایانه ، استفاده میکرده و در واقع ازین طریق با استاد و نوشته هاش آشنا شده! هر چند میدونه که این نوشته ها جنبه ی توصیه ای ندارند. و کتاب پر بار مذکور  رو سوای از مقاله ی پایانی بسیار پسندیده و...

به فاصله ی یک روز نویسنده جوابی با این مضمون به خانوم ایکس میده : 

"شاید از این حرف من خوشتان نیاید ولی من گمان میکنم در دنیائی هستیم که وفا معنای واقع بینانه اش بیشتر بقای بر مهر است تا انحصار آن.شاد و سر افراز باشید " 

خانوم ایکس که حالا آب پاکی روی دستاش ریخته شده  به گمونم در سکوت ابدی فرو رفته باشه یا ...  یا خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو !  

... 

"بارون نمیاد، اما خیابونا خیسن ...  " 

 


* :تیتر برگرفته از گروه موسیقی کیوسک (آرش سبحانی)  

 

پ.ن : متن بسیار طولانی میشد وگر نه میآوردم قطعه ی پایانی مقاله را که چگونه نویسنده از فروغ فرخزاد برای اثبات حرفش مایه گذاشته است!

نظرات 21 + ارسال نظر
محمد رضا ابراهیمی چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:21 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام مهر آئین
در حقیقت صحبت از پنجره است. اون پنجره ای که شما ازش به دنیا نگاه می کنی با پنجره من فرق می کنه. شکلش، جنسش، نوع ساخته شدنش و ....
مرتضی مردیها از دیدگاه عقل گرایانه به موضوع عشق در دنیای مدرن نگاه می کنه. اما آیا اینجا دنیای مدرنه؟ آیا مردای اینجا به زنها و بالعکس نگاه دوستانه دارند؟ و ... این بحث خیلی گسترده است. اما یک نقطه ایست داره و اون وجدانه. به نظر من انسان می تونه مبسوط باشه و خودش رو محدود نکنه اما باید با خودت رو راست باشی که مقدمه و شروع هر رابطه ای با چه انگیزه ایه؟ اگه اون انگیزه در ذهن شما حل شده و درسته حرفی نیست. اما اگر غیر از اینه شما راه نادرستی پیش گرفتید
شاد باشی

درود بر آقای ابراهیمی

وجدان. وجدان همون چیزیه که من دارم میبینم با وجود این خشکسالی به آب یا کیمیا میمونه!
من نمیدونم چرا بعضی از اندیشمندان ما اصرار دارند با یک معادله ی منطقی - ریاضی همه ی معضلات را حل کنند.
برای مدرن شدن جامعه ی سنتی این روش مهندسی معکوس بعید است جواب دهد! خوشحالم که میبینم ازین زاویه به موضوع نگاه کرده اید.

محمد رضا ابراهیمی چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

فکر می کنم راه عقل راهی نیست که آدمو به آرامش برسونه. باید راه دیگری رو جستجو کرد. فعلا دارم کتابهای اوشو رو می خونم. خیلی جالبن توصیه می کنم پیدا کردی بخون

اسم اوشو رو زیاد شنیدم. اما تا حالا کسی توصیه نکرده بود اوشو بخونم! و خودم هم جاذبه ای نمیدیدم.
اگر ازین کتابهای تلقین آرامش و انرژی درمانی و تلقین موفقیت و امیدواری الکی در زندگی نباشد مشتری میشم!

درخت ابدی پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
این کتابشو نخوندم و می‌گیرم.
- برام واضح نیست چرا می‌گه "کاری که زنان هرگز نکرده‌اند". اگه ذهنیت این باشه، مرد و زن از این لحاظ مگه فرقی دارن؟
- کاملا درسته.
- از این تیکه بوی نگاه مردونه بلند می‌شه.
- به نظرم، به حوزه‌ی کاربرد این اصطلاحات باید توجه داشت. خیلی فرق دارن مفاهیمشون. توی عاشقی اگه انحصارطلب نباشی، عاشق واقعی نیستی (من از آن‌روز که در بند توام آزادم!)، با تبعات خاص خودش.
- پشت این ترجیح کمیت به کیفیتْ می‌شه ترس و غریزه‌ی لذت‌جویی رو دید.
مورد اف.بی هم جالب بود.

دروود

-کتاب خوبیست منهای فصل پایانی که با خواندنش کلا حالم گرفته شد و لذت خواندن کل کتاب از سرم پرید! اینطوری بخواهم به دنیا نگاه کنم که ... کلا آدم معمولی ای مثل من را به لیبرال ها مشکوک میکند مگر لیبرالی بیاید بگوید که اینگونه نیست!

-والا من هم نفهمیدم چرا گفته کاری که زنان هرگز نکرده اند!!! به نظر من هم فرقی ندارند. جالبه دراین مقاله زنان مرتب " نرم تنان" و مردان " سخت پوستان" خطاب میشوند!!!

-مردیها عشق رو در این مقاله در برابر دوستی قرار میده. میگه آدم لیبرال محتاطه و به همین دلیل دوست داشتن رو به عشق ورزیدن ترجیح میده!
-بند آخر کامنتت دقیقا نکته ایه که من فکر میکنم به زبان بی زبانی در جمله جمله ی این مقاله فریاد زده شده است. و این احتمالا عصاره ی شخصیت شوهر سابق خانوم ایکس هم بوده!

مهدی نادری نژاد پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:28 ق.ظ http://www.mehre8000.org

با سلام
فکر میکنم رشته تخصصی آقای مردیها در نگاهشان به عشق اثر گذار بوده است. این خاصیت عشق است که هر کسی را ظن خود میکند .

با دروود

حق با شماست. اما به نظرم لزومی ندارد اندیشمندان در همه ی امور وارد شوند و به زور بخواهند دستی بر آتش بگیرند. انرژی خود را هدر میدهند و خلق الله را به تیه گمراهی می کشانند!
البته آزادی بیان است دیگر هر کس هر چه بخواید بتواند بگوید و خرده ای بر او نیست.

نجیبه محبی پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:25 ب.ظ http://haaghiighattt.blogfa.com/

سلام و درود
راستش صرف نظر از ماجرای خانم ایکس که هم غم انگیز بود و هم برایم قابل درک ، اما راستش من فکر می کنم دوست داشته باشم تا آن روزی که در یک رابطه هستم واقعا" باشم ، اما اگر طرف مقابل روزی حس کرد باید برود و رفت اگر در آن روزی برود که عشقی نیست حداقل آدم از یک نظر لطمه می خورد اما ادامه رابطه و خیانت چیز دیگری است. نمی دانم چرا دنیا این طوری شده است ، من احساس می کنم آدمها تهی شده اند در این میانماگی عصر ما همه چیز همین طور گذری است ، از اتوبان گرفته که باید سریع از آن رد شویم تا فروشگاه ها و شهرهایی که روز بروز عرض و طولش بیشتر و عمقش کمتر می شود. همه چیز دارد کالا می شود ، کالا هم هم کهنه می شود هم مدلهایش عوض می شود ، روابط بیشتر آدمها هم همین طوری شده است کالاوار و کهنه شدنی .
نمی دانم اما من با تمام این اوصاف امیدوارم ، امیدوارم که آدمهایی که تهی نیستند همدیگر را پیدا کنند ، بالاخره باید قیمتی داشته باشد گنج ، گاهی همین که زندانی ترک شود . آنوقت خانه قدیمی را کلنگی نمی دانند تعمیر می شود کردش و ...
کاش منظورم را رسانده باشم مهرآیین عزیز اما سخن از خیانت زبانم را به لالی غیر اختیارآمیزی می کشاند.

دروود بر نجیبه ی عزیز
دوست خوبم منظورت را خیلی خووب گرفتم.
میان مایگی را نتوانستم تغییر بدهم! نمیدانم ویرایش کامنتها در بلاگ اسکای چطور ممکن است! بلاگفا هزار بار توفیر داشت به بلاگ اسکای!پشیمانم از این جا به جایی...

با این اوصاف زندگی خیلی دهشتناک شده و روز به روز هم وضع وخیم تر میشه من هم فقط امیدوارم که آدمهایی که تهی نیستند دست کم همدیگر را پیدا کنند و یکدیگر را نجات دهند ... آنهای دیگر خوب بلدند با هم کنار بیایند. امیوارم اینها و آنها به اشتباه هم مسیر نشوند!

پارادیزوی کوچک پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:06 ب.ظ http://myparadiso.persianblog.ir

و البته من با این حرف های این آقا مخالفم ... اما بگذریم ...
سلام

سلام و درود بر پارادیزوی کوچولو!!!

جالبه ها! من منتظر بودم الان همه اینجا بروند در صف آقای مردیها و به توجیه تک تک جملاتش بپردازند!
تا حالا کسی موافقت نکرده! حتا بطور نسبی!

محمد رضا ابراهیمی پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:30 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

نه مهر آئین گرامی. کاملا نگاه متفاوتی است به حیاط و زیستن. نه از دیدگاه عقل صرف و نه از دیدگاه عرفان. کاملا متفاوت. دوستانه توصیه اش می کنم

ممنون آقای ابراهیمی عزیز
حتما در لیست کتابهایی که باید بخوانم می گنجانمش و در اولین فرصت ازو هم میخوانم.
بازم هم سپاس

رامک جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:49 ق.ظ http://letterbox.blogfa.com

یک جور سودجویی در این حرف‌ها هست. توجیه بی‌قیدی و پایدار نبودن در رابطه.
اتفاقا در اطرافم این نگاه رو زیاد می‌بینم. کسانی که همه چیز رو می‌گذارند پای دوستی و هرگاه ازشان انتظاری می‌رود می‌گویند در دوستی آزادی عمل وجود ندارد و دوستان نباید همدیگر را به چیزی مجبور کنند.
چنین رفتاری باید ریشه‌شناسی و تحلیل تاریخی-اجتماعی بشه نه اینکه توجیه‌ش کنیم که مقتضای قرن حاضر است.
البته من این کتاب رو نخوندم و فقط از روی نوشتۀ شما نظرم را گفتم.

والا اینها اسمش را سود جویی نمیگذارند! بهش یوتیلیتیاریسم یا همان فایده گرایی میگویند! و معتقدند این همان عملیست که بیشترین سود را برای بیشترین افراد دارد!

به قول یه نفر : خدا انسان را آفرید و انسان توجیه را!

امید عزیز کمی بعد از شما آمده اند و این رفتار را ریشه یابی کرده اند! دستشان درد نکند

امید جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:58 ب.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

خوب توجیه کننده های مردیها وارد می شوند

حرف های استاد مردیها یک جای خالی بزرگ دارن به نظر من و آن بحث تنوع طلبیست . بحث عشق و دوستی و خیانت به جای آنکه از سنت و مدرنیته و لیبرالیسم و ... نشات بگیرد , از ذات فیزیولوژیک انسان و حس تنوع طلبی او (که صفت تکاملی بسیار مفیدی بود در زمانی که از این تنوع بچه تولید میشد) نشات می گیرد .

جناب مردیها , بحث "زوال عشق در عصر مدرن" را پیشفرض گرفته اند گویا و بر روی تحلیل این زوال بحث می کنند . اما من می گویم , کدام زوال !؟ ... اصلا چیزی در گذشته وجود داشته است که امروز در مسیر زوال قرار گرفته باشد ؟ ... شواهدمان چیست بر این مدعا ؟ چند داستان عامه پسند ؟

چگونه ممکن است در جامعه ای سنت که زنان فرومایه و پست انگاشته میشدند , "عشق های آسمانی" وجود داشته باشد و در عصر مدرن که زن جایگاهی را به دست آورده که هرگز در تاریخ نداشته است , این عشق رو به زوال قرار گیرد ؟ ... بر اساس این ادعا لابد در حال حاضر در سیستان و بلوچستان و کردستان و و ... عشق های افلاطونی بیشتری نسبت به تهران و شیراز وجود دارد , نه !؟

رستم و تهمینه عاشق و معشوق بودند ؟ فقط برای یک شب ؟ مولوی می خوانیم ؟ عبید را تا کنون خوانده ایم ؟ ایرج میرزا را چطور ؟ ... خیانت در اثر مدرن زیاد شده ؟ در جهان سنت "نادر" بوده است خیانت ؟

من فکر می کنم فقط بتوان گفت امکانات خیانت در عصر مدرن زیادتر شده است . باورمندان به تفکر ماقبل مدرن اگر آب لازم را پیدا می کرده اند ,خود را شناگرانی قابل تر از بچه ژیگول های تحصیل کرده امروزی نشان داده اند . اما پایه بحث , یک چیز بیش نیست : میلی که به جهت انتقال ژن ها در انسان (کمثل 94 درصد بقیه جانوران) گذاشته شده است .

چرا در مردها بیشتر از زن ها ؟ (اگر این باور رایج صحت داشته باشد ) چون زن حامله میشود ! بنابراین نمی تواند بیشتر از یکبار در سال انتقال ژن خود را صورت دهد , در حالیکه مرد ... می دانید فتحعلی خان قاجار 270 فرزند داشت ! ... به تدریج که شرایط تغییر می کند , این الگوها هم تغییر می یابند , نه به سمت عاشق پیشه تر شدن نه به سمت تنوع طلب تر شدن , به سمتی که انتقال ژن ها را تضمین کند.

آیا اینها نشانه یک ظلم تاریخی , ژنتیکی نسبت به زن هاست ؟ من اینطور فکر نمی کنم. مورچه ها و زنبورها هم اگر زبان داشتند احتمالا در بی وفایی ملکه شعرها می سرودند . شرایط با هم متفاوت است. خلاصه یکی باید حامله میشد . زیاد سخت نگیرید

دروود بر امید
الان ینی توجیه کردی مرتضا رو !مرتضا؟!!! الان داره بارون میاد اینجا مرتضا؟سیل نشه یه وخ!
دمت گرم داداش! تا باشه ازین توجیه کردن ها! خوشم اومد اتفاقا!
فقط با این توجیه قوی علمی فاتحه ی فمینیسم و خیلی چیزهای دیگر هم خوانده می شود!کلا فمینیسم ها هم زیادی سخت میگیرند. آخه چه حقی ازشون خورده شده؟ باید قبول کنند که جنس زن ضعیف تره و چون قدرت کمتری داره طبیعتا یه سری از حقوقش پایمال میشه . این که غصه نداره

من که خیلی وقته دیگه سخت نمیگیرم امید جان. این پست هم بیشتر برای این بود که ببینم نظر بقیه چیه! همین. دنیا همینه دیگه... باید واقع بین بود . با حرص خوردن من چیزی عوض نمیشه...

محمدرضا شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:15 ق.ظ http://mamrizzio.blogfa.com/

فرض می کنیم همه ی اینها درست.
اما یک بحث باقی می ماند و اینکه ما در امر ازدواج دقیقاً دست به چه کاری می زنیم؟
مگر نه اینکه زیر یک قرار داد شرعی/حقوقی/عرفی را امضا می کنیم؟
مگر نه اینکه تعهد می دهیم؟
مگر نه اینکه قبل و هنگام این امر کلی حرف می زنیم؟
پس بحث خیانت در ازدواج و زندگی مشترک را می توان کاملاً جدای از تمام تحلیل های فلسفی/بیولوژیکی/روان شناختی/ جامعه شناختی دانست.
حتی هنگامیکه در یک رابطه ی دوستانه به سر می بریم شاید وفای انحصاری نداشته باشیم اما معمولا امر خیانت ماجرا را به سمتی می کشاند که مهری باقی نمی ماند که بقا داشته باشد.

دروود بر محمدرضای عزیز
به نکته ی ظریفی اشاره کردی. اینکه "خیانت ماجرا را به سمتی میبرد که مهری باقی نمی ماند" کاملا متفاوت است با نظر مردیها که "وفا معنای واقع بینانه اش بیشتر بقای بر مهر است ... "
از این گفته ی مردیها شاید بشود استنباط کرد وقتی که احساس کردی مهری باقی نمانده (حالا اگر تو فاعل خیانت هستی) پس بی وفایی توجیه پذیر است!یک جور بدفهمی از وفا داری از آن جمله استنباط میشود!هر چند گویا انگار ایشان به عنوان یک لیبرال و محافظه کار از تعهد در رابطه میهراسند! و یا ...

محمدرضا شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:20 ق.ظ http://mamrizzio.blogfa.com/

در ضمن قابل توجه دوستان. بنده دوستان را در عوض خواندن کتابهایی مثل آثار فاخر جناب اوشو، به خواندن آثار امثال سعیدی سیرجانی و استاد مصطفی ملکیان دعوت می کنم.
بیشتر از کتاب خواندن فکر می کنم برای رسیدن به معنای زندگی باید فاصله ی ذهن و عین را کم کرد. همانگونه عمل کنیم که دوست داریم همانگونه بیندیشیم.
برخی دوستان در مباحث فلسفی بیشتر دنبال تایید و توجیه اعمال خود هستند غافل از اینکه فلاسفه معمولاً چیزی را تجویز نمی کنند بلکه توصیف می کنند.
فلسفه هم آلوده به آفاتی ست اگر تبدیل به آیین شود.

صلواااات!

اوشو که نخوانده ام تا به حال اما این دوبرزگواری که نام بردی کارشان شاهکار است. فکر کنم برای هر ایرانی لازم است که ازآثار این دو بزرگوار قدری مطالعه کنند. و البته فکر نکنم اوشو و اینان در مقام مقایسه باشند.

کلا "آیین" آفت است! مگر اینکه مهر آیین باشد و آیین مهر!

حالا چرا صلوات؟ حسن ختامه؟!!!

امید - مهرآیین شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ب.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

خوشحالم که یکبار هم شده خوشتان آمد از نظر ما :)

یک توضیح بدهم که البته دوستان خودشان حتما مستظهر هستند . علم کارش توصیف است , تجویزها را "ما" بنا به علایق و پیشفرض هایمان از دل آن بیرون می کشیم . می خواهی عمرت کوتاه تر شود ؟ سیگار بکش ... می خواهی بلندتر شود ؟ سیگار را ترک کن . قطعا خود علم نمی تواند ارزشگذاری برای زندگی کوتاه تر یا بلند تر انجام دهد .

علم "است" ها را کشف می کند نه "باید ها" را . "بایدها" را ما می سازیم (اینکه ما چه "باید"ی مسازیم هم توضیح علمی دارد البته) اما طبیعتا توضیح فرآیند سوختن بدن انسان , مجوز آدم سوزی به کسی نمی دهد . تنها نکته ای که باید در نظر داشت این است که بهتر است "باید" های ما بر اساس "است" ها تعیین شود . یعنی به هر سمتی که می خواهیم برویم , اول از علم بپرسیم که کجا هستیم تا بتوانیم مسیر حرکتمان را تنظیم کنیم . عدم توجه به "جایی که هستیم" و "چیزی که هستیم" معمولا ما را به ناکجا آباد می برد .

مقصد در اختیار ماست . ما جامعه ای ساخته ایم که در آن از مرگ بچه های بیمار حتی المکان جلوگیری می کنیم , تاثیرات مخرب ژن های معیوب را کنترل می کنیم تا فرد بتواند به سن تولید مثل برسد و از لذت همسر و فرزند برخوردار شود . این خلاف قانون طبیعت است ولی خوب , هیچ زلزله ای هم نمی آید از این کار ما . در حال حاضر کمتر ازدواج می کنیم , دیرتر ازدواج می کنیم , کمتر بچه دار می شویم , ... که همه به مثابه کفر است نسبت به آنچه که برای انجام آن طراحی شده ایم ... ولی خوب , این کار را هم می کنیم و به جایی بر نمی خورد به آن صورت . بنابراین می توانیم در مسیر مونوگامی / پلی گامی هم راهی را که می خواهیم برگزینیم فقط فراموش نکنیم که چه هستیم و از کجا آمده ایم

راستش دروغ چرا کامنت قبلی چندان برام قابل پذیرش نبود!خوشم امد ازون لحاظ بود که اصلا توجیه مردیها نبود کامنتت بیشتر توجیه علمی یک پدیده بود شاید! و اتفاقا ازون توجیه خیلی خوشم نیومد!
نه اینکه غلط باشه یا مخالفش باشم. این مدل دنیا به مذاق من خوش نمیاد شاید... اما خب گفتم که قبول کردم تو این دنیا خیلی چیزا خوش اومدنی نیست... مجبوری بپذیری یا دست کم به قول تو " سحت نگیری"!
این کامنت دوم اما واقعا خیلی بهتر بود. بازم یه گور سو امیدهایی ازش در میاد.
مرسی که سر میزنی و روشنگری مینمایی

رامک شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:36 ب.ظ http://letterbox.blogfa.com

توضیحات و توجیهات را هم خواندم.
جای چنین بحثی بیش از این اینجا نیست به نظرم

چرا نیست رامک خان؟!
مگه اینجا چشه؟

فرواک یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 09:46 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

میام
باید رو جملاتش فکر کنم. خیلی

بیا
منتظرم فرواک جان

رامک یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:03 ب.ظ http://letterbox.blogfa.com

اینجا که خیلی هم خوبه. منظورم اینه که من نمی تونم همه ی حرفم را اینجوری توی کامنت بزنم و احتمال هم می دهم که خیلی از جملات سوتفاهم زا باشه بعد مجبور بشیم هی بگیم منظورم چنین نبود و چنان بود.

محمد رضا ابراهیمی دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:15 ق.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com


به محمد رضا
البته که مصطفی ملکیان و سعیدی سیرجانی
مطالب خوبی دارند. اما حوزه عمل کتابهای اوشو (بخصوص کتاب شهامت) فارغ از بحث آقای ملکیان است و انتقاد اصلی را به کلمه ذهن دارد. من در خواندن این کتاب هیچ گونه تجویزی ندیدم. برعکس کار به تجربه شخصی و اثبات درونی سپرده شده بود به جای آئین زایی

فرواک دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:23 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

سلام دوباره.
تمام متن را دوباره خواندم.
عشق مگر فروختنی است؟ اگر منظور رفع حاجت بیولوژیک باشد، دیگر کلمه ی عشق بی پایه و اساس است. درثانی جمله ی کاری که زنان هرگز نکرده اند هم درست نیست. حداقل در جامعه ی کنونی ما حرف قابل استنادی نیست.
نمی دانم این مقاله به چه رو نوشته شده است؟ نویسنده ی این مقاله قصد و غرضش چه بوده؟ اینکه مجوز خیانت صادر کند؟ یا جامعه ی مدرن را شرح دهد؟یا فرق بین عشق و دوستی را؟اصلاً مرز کجاست؟ دوستی هم می تواند طبقه بندی شود؟ یا همه راه ها به همان ساختار بیولوژیک برمی گردد؟ معنی تعهد چیست؟ یا خانواده؟ اصلاً به این مقاله می توان عنوان« دفاع از سیاست لیبرال دموکراسی» گذاشت یا نه؟
(از دیروز همش این فکر ها تو سرم وول خوردن)
من با کامنت دوم امید کاملاً موافقم. مقاله و تز دادن راحت است. اما ذهن هر فرد و اندیشه ی او و رفتارش خلاف جهت همان تز پیش خواهد رفت.
انسان همیشه تنوع طلب بوده. شکار جزو خلقت لایتجزی جنس مرد است...
با جمله ی آخر بند دو کاملاً موافقم.

دروود دوباره

بحث علمی اش را امید تمام و کمال توضیح داد.
اما اینکه هدف اصلی این نوشتار مردیها چه بود خودم هم نفهمیده ام هنوز. دلم نمیخواست این نوشته را صدور مجوز خیانت بدانم اما پاسخ ایشان به خانم ایکس تردید جانکاهی برایم بوجود آورد... خواندن مقاله ای چون این میتواند یک نوع بی اعتمادی نسبت به لیبرال ها ایجاد کند مختصر و مفیدش می شود این: با لیبرالها فقط دوست باش!همانگونه که آنها لابد با تو هستند!

مهران دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:53 ب.ظ http://anti-absord.blogfa.com

بسی جالب می نویسید.
متاسفانه مردیها رو در حد نام می شناسم و ازش نخوندم اگرچه با معرفی عشق از این منظر کمی تا قسمتی غرق تامل خواهم شد.
سپاس از کامنت عجیبتون در پست "روی شکم و باسنش سیرکومپانکت کشیدم"!
علاقه دارم بیشتر وبتون رو بخونم ...

مرسی.
خوشحالم که همون کمی تا قسمتی هم به تامل وادار شده اید.
تامل چیزخوبیست... بتاملید

خب اون پست و بقیه پستها و البته تیترهایشان خیلی عجیبند! و البته من کامنت خیلی خاصی نگذاشته بودم!

میله بدون پرچم سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:36 ب.ظ

سلام
من حقیقتاً نفهمیدم این جمله انتخابی اول کجایش ضد زن است و بوی مردسالاری ازش بالا میاد من که عکسش رو حس می کنم!... البته من جدیداً به خودم مشکوکم! قوه فاهمه ام مختل شده است...البته اگه پیش فرضمان این باشد که چیزی به نام این قوه وجود داشته است سابقاً ... که بررسی صحت و سقم آن تنها از امید بر می آید (که از کامنت اولش استفاده کردم) و اما بعد... اینکه شما انتظار داشتید کسی توی این فضا جانب نظر مرتضا را بگیرد برایم جالب بود... یعنی مگر اینکه سیستم جهت یابیش دچار اصابت بیل شده باشدکسی بیاید اینجا و تایید مرتضا کند... هر چیزی محتملاً می تواند مورد سوء استفاده قرار گیرد به خصوص اگر انسان در مقام توجیه قرار گیرد...
خلاصه حالا که همه اون وری هستند منو بگذار توی دسته مرتضاییان نسبتاً مرتضا دوست با مسئولیت محدود

جنبه ی مرد سالاری یا زن سالاری شاید زیاد نداشته باشد اما به هر حال جمله ی نادرستیه!چطور میتونه یه حکم قطعی بده! در وهله ی اول چیزی که تو ذوق میزنه اینه که این یک جمله با کلیت مقاله همخونی نداره! به هر حال زن لیبرال هم وجود داره. به هر حال زنان هم ممکنه به راسته ی عشق فروشان سرکی بکشند!

یعنی منظورتان اینست که از ترس است که توجیه گران مرتضا کلاهشان هم اینجا بیفتد نمی آیند بر دارند؟! یا اینکه کسی از چنین موضع گیری هایی اصولا حمایت نمیکند؟ در هر حال اینجا که یقیه هم را نمیگیریم. دلم میخواست کسانی که واقعا قبول دارند این حرفها را بیایند و روشنگری بنمایند و مخالفان این سخنان را از از گمراهی و تاریکی برهانند.

البته این جمله ی شما که هر چیزی محتملاً می تواند مورد سوء استفاده قرار گیرد به خصوص اگر انسان در مقام توجیه قرار گیرد هم به اندازه ی کافی روشنگرانه بود. هر چند این جمله های مرتضا مردیها با هر چیزی متفاوت است. بسیار واضح است...

ای آقا حالا چرا مسئولیت نامحدود؟ ما شما را در دسته ی مرتضاییان کمی بیشتر از نسبتا مرتضا دوست میذاریم با مسئولیت کاملا نامحدود!

فرزانه شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:09 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
حیف شد بحث را از دست داده ام ...بماند

سلام. نه نه! نشد که آبجی! چی چی رو بماند؟ کلی منتظر جنابعالی و دو نفر دیگر بودم. هیچ کدام نیامدید!

بگو حرفت را. نخور حرفت را.

آنتی ابسورد دوشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ب.ظ http://anti-absord.blogfa.com

رمان (بیگانه) اثر زیبای کامو یادآور این نوع عشق هست.در فلسفه ی اگزیستانسیالیسم و خاصه در افکار سارتر و کامو امکان نوع دوستی واقعی اصلن وجود نداره چون بواقع امکان برقراری رابطه ای عاری از تظاهر وجود نداره...
شاید وقوع روزانه ۳۰۰ طلاق که در کشور اتفاق می افته بتونه براحتی موید این مطلب که نقل قولی از کامو و سارتر بود باشه.البته این آمار که گفتم مربوط به سال ۸۶ بود یعنی زمانی که خودم از همسرم جدا شدم...
بنابراین من به عنوان کسی که این درد عظما رو کشیدم فکر می کنم بتونم این رو با یقین بگم که به دلیل خشکیدن دریچه ها و روزنها و نهال ها و ... از عرفان و عشق شرقی امکان وجود عشق و ارتباط برآمده از نوعدوستی میان انسانها مطلقا در دنیای امروز وجود نداره مگر در موارد بسیار بسیار بسیار نادر.البته در باب عشق فرا زمینی نمیشه این حکم رو صادر کرد...
مطلبی در پست جدید نوشتم که بی ارتباط با این موضوع نیست.در باب لزوم انکار روح جدی در فلسفه ی اگزیستانسیالیسم هست.سپاس.

ببینید من هم به عشق چندان اعتمادی ندارم و بسیار بد بینم.
از اصول اگزیستانسیالیستها هم خوشم میاید. مخصوصا همین که خود انسان را مسئول خود و اعمال خودش میدانند. خود من مسئولیت تمام شکستهای زندگی ام را به گردن گرفته و به دوش میکشم و کسی را مقصر نمیدانم.
اما در این پست میخواستم بیشتر بپردازم که چرا یک نویسنده طوری مینویسد که توصیه به خیانت تلقی شود! بعد هم که میایی شبه برداری کنی از کلامش به صراحت متوجه ات میکند که انگار تو زور بیخودی در گردگیری نوشته او زده ای!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد