درو دیوار به هم ریخته شان بر سرم میشکند...

دلیلی ندارد همه ی آدمها شبیه هم باشند اما ای کاش آدم های اطرافت ، دست کم قدری شبیه تر بودند!...

حرفهاشون معمولا جذابیتی نداره برای من. قصد ارزش گذاری ندارم ، اما خیلی خوب می شد اگر حرفهای بیشتر و بهتر و مهم تری داشتیم و  یا داشتند برای گفتن  به هم . نه فکر من برای  اونا جذابیتی داره و نه گپ و گفت اونا برای من !
آخرین مدل یخ چال کدومه؟ ساید بای ساید نقره ای که همش لک میشه به درد نمیخوره!  الان چه رنگی برای ست آشپزخونه مد شده؟ ئه؟ راس میگی؟ پس من عجله کردم!حالا چی کار کنم؟مبلای راحتی که سفارش دادم فلان رنگیه! ای بابا این رنگی که دیگه دمده شده! فرش؟ نه بابا نپسندیدم اونا رو ! یه دونه ظرف جای مایع دستشویی بود پنجاه هزار تومن... بعد شوهرم گفت .... !رنگ پلو پزم با در سطل زباله جور نیست!!! باید یه فکری براش بکنم!

ورزش؟!!! وااای کی حوصله داره؟

کتاب ؟!!! وااای چقد بیکاری!!!

 خلاصه شنیدن این قبیل گفتمانها کسالتی حاکم می کنه در واقعیتی که هر روز دارم درش نفس می کشم . کسالتی که مجبورم  جدی هم نگیرمش... گاهی درود می فرستم به مخترع هدفن!...
داداش نیگه دار! من همین جا پیاده میشم...

نظرات 14 + ارسال نظر
محمد رضا ابراهیمی دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:14 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

هی وای من از این دردهای مشترک
دو تا رفیق متاهل دارم که از بچگی با هم دوست بودیم( گویا سه برادر) و هنوز هم هستیم. همسر بیچاره من چه می کشه که به خاطر من باید زنهای اونها با همین عقاید رو تحمل کنه. داغ منو تازه کردید

آخی! داغ شما که هیچ گویا داغ همسر گرامیست بیشتر....

جز تحمل و البته راهکار های کرکسی کاریش نمیشه کرد گویا!

درخت ابدی سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 02:01 ق.ظ http://eternaltree.persianblog.ir

سلام.
اگه این حرفا بخشی از رشته‌ی کلام باشه قابل تحمل و حتا لذت‌بخشه. در غیر این صورت، منم پیاده می‌شم.

ای بابا چه رشته ی کلامی درخت؟ من اصلا تو بحث نیستم. بحث کلا جذابیتی نداره برای من. فقط مزاحمته صداشون!
امیدوارم ست بودن رنگ پلو پز با رنگ سطل زباله کمکی به خوشبختی شون بکنه!واقعا امیدوارم...

محمدرضا سه‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ق.ظ http://mamrizzio.blogfa.com/

راههای زیادی برای خنثی کردن و تلافی هست تو این شرایط مثل همراه بودن و زیرپوستی مسخره کردن!

گویا شما استادی تو این موارد!
ما حالا حالا ها باهاس تلمذ در پیش بگیریم، بلکه حرص نخوریم و حرص بدیم یه کم به جاش

نجیبه محبی چهارشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ب.ظ http://haaghiighattt.blogfa.com/

تقصیر شما است که با آدمهایی که دوست نداری همنشینی می کنی یا باید ترک مراوده کرد یا تحمل مراوده به نحوی که حرصت ندهند وگرنه مثل خودآزاری است و اشکال کار به شما بر می گردد جسارتا"

فرزانه پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:03 ب.ظ http://www.elhrad.blogsky.com

سلام
تحمل کنیم ؟ ترکشون کنیم ؟ پیاده شیم ؟ مسخره شون کنیم ؟ بخواهیم عوضشون کنیم ؟

هیچکدوم از این کارا رو همیشه نمیشه کرد .هر کدومش یه جا جواب میده ...حیف این همه خلاقیت که صرفشون می کنیم




واقعا حیف...
حیف ما اصلا.
بعضی وقتا میگم کاش با فرزانه و محبوبه و نیکادل و میله و درخت و کرکس و ققنوس و امید و سایر دوستان همکار بودم اصلا!

واااای بازم زدم تو جاده ی فانتزی ایده آل!...

دمادم پنج‌شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 09:17 ب.ظ http://www.damadamm.wordpress.com

گوش سپردن به خیالهای درون خود بهترین راه است برای بیرون آمدن از فکر دیگران. حتی صدایشان هم شنیده نمیشود. مثلا اگر یکی به دیگری میگوید دیروز یخچال خریدم. صدایش در گوش آدم اینجور زنگ میخورد...دی ..دو.. دَ... دَ... دَ...یم. منظورم وقتی است که آدم به عالم خودش پناه میبرد.

قربون آبجی
والا بد فکری نیست انگار یارو داره عین بچه گی هامون تو باد پنکه حرف میزنه!

یه بار امتحان میکنم ببینم جواب میده یا نه؟!

کیو مرث شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:43 ب.ظ http://kia21343.blogfa.com/

سلام
از میان جمع شاگردان یکی برخاست اری همیشه یک نفر باید بپاخیزد .
شاید همه اونایی که گفتی برای فرار از حقیقت و نشنیدن صدای بلند وجدان به این لوازم پناه بردن

دروود

صدای بلند وجدان؟! والا چه عرض کنم دوست عزیز. اینایی که من تو این مدت شناختم تو باغ پشتی مشغولند بیشتر تا تو هوای باغ وجدان! نخیر بعید میدونم ازین خبرا باشه رفیق...

محمد رضا ابراهیمی شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 03:10 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
این راه و روش کرکسی رو برا من توضیح بده.
شاید فرجی شد والا

با سلام و درود دوباره

والا ارجاعتون میدم به کامنت شماره ی 3 همین پست از دوست عزیزمون آقای محمدرضا!
البته راهکارشون یه مقدار تخصصی به نظر میرسه و من یکی که از پسش بر نمیام!

فرواک یکشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ق.ظ http://farvak.persianblog.ir

به نظرم خوبه که آدم به خونه و خودش برسه، اما این منم منم ها رو دوست ندارم. من تو این جور مواقع بیشتر شنونده م.
یکی از آشناهام هست که خیلی درگیر این جور چیزاست. جوری که حتماً هم باید از وسایل نویی که خریده تعریف کنی، وگرنه به اتهام چشم دیدن زندگی ش رو نداشتن محکوم می شی...

خیلی خوبه این رسیدن به خونه و ست کردن و اهمیت دادن و اینا. کیه که بدش بیاد؟!
اما اینکه همش حرفشون همین باشه و این داستان حالت چشم و هم چشمی پیدا کنه و حساسیتشون برای یه چیزاییش بیش از حد باشه و همش از تو هم تعریف و نظر بخوان ،به قول خودت ،مسئله رو آزار دهنده میکنه!
این چشم دیدن نداشتن رو خیلی خوب اومدی! والاااا

میله بدون پرچم دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:38 ب.ظ

سلام
به نظرم زرشکی قشنگ باشه

سلام

ینی آخر سلیقه ای میله!!!

میگم خواهشن یه وخ تو دکوراسیون خونه اعمال سلیقه نفرماییدها ! البته اگه همسر گرامی زرشکی دوست دارندخیلی خیلی هم رنگ خوب و قشنگیست .آورین آورین!
( اسمایلی چاپلوسی کردن و گرفتن طرف حق (بانوان عزیز)!)

محمد رضا ابراهیمی چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:42 ب.ظ http://www.golsaaa.blogfa.com

سلام
کجای اون خط شعر به نظرت غلط تایپی داشت؟

هااان!!! والا هیچ کجا غلط نداشته گویا!
من شاید خوب نخوندم که وزنش مشکل دار به نظرم رسیده! شرمنده به هر حال

امید پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:18 ب.ظ http://andishe-pooya.blogfa.com/

سلام . دو پست عقب بودم , جبران کردم

فکرش را بکن یک محل کاری باشد با "فرزانه و محبوبه و نیکادل و میله و درخت و کرکس و ققنوس و امید و سایر دوستان" !! ... یعنی کاری هم می شود انجام شود انوقت !؟

امان از این فانتزی ایده آل ... کاش یک کاری وجود داشت که بر و بچس در مورد فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ و هنر و سیاست و علم و ... بحث می کردند یکی هم پولشان را می داد

اگه میشد چی میشد

به به! آقا امید!
منور فرمودید رفیق گرامی! راه گم کرده اید گویا! تا باشه ازین راه گم کرده گی ها و گمراهی ها!

اصلا کاش همین جوری که نشسته بودیم برای هم کامنت میذاشتیم اونم با تاخیر و اینا...! یک ارگانی متولی میشد یک حقوقی هم بهمون میداد! نه؟! چه خوب میشد ها!

محمدرضا شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ق.ظ http://mamrizzio.blogfa.com/

امید جان!
جمیع دوستانی که نام بردی فعلا هم مشغول به کار هستند! آن هم در شرایط سخت و دشوار!
فقط می ماند یک نفر... اسنادش هم موجوده؟ بگم؟!

هی وااای من! هی وااای!
نگید تو رو خدا! نگید! بگیرید پایین اون برگه هارو! دهه! بچه ی مردم شاکی میشه ها!

میله بدون پرچم سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:18 ق.ظ

سلام
امیدجان من شدیداً پایه هستم

بزرگوارا!
همه گی مان پایه ایم باور کنید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد